
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۸۹
۱
آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد
۲
غم هجران به سویتتر از این قسمت کن
کاین همه درد به جان من تنها نرسد
۳
سروبالای منا گر به چمن برگذری
سرو بالای تو را سرو به بالا نرسد
۴
چون تویی را چو منی در نظر آید هیهات
که قیامت رسد این رشته به هم یا نرسد
۵
ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری
ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد
۶
بر سر خوان لبت دست چو من درویشی
به گدایی رسد آخر چو به یغما نرسد
۷
ابر چشمانم اگر قطره چنین خواهد ریخت
بوالعجب دارم اگر سیل به دریا نرسد
۸
هجر بپسندم اگر وصل میسر نشود
خار بردارم اگر دست به خرما نرسد
۹
سعدیا کنگره وصل بلندست و هر آنک
پای بر سر ننهد دست وی آن جا نرسد
تصاویر و صوت


نظرات
سید احمد مجاب
۷
روفیا
۷
۷
گمنام
روفیا
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
یحیی
فاطمه
حسین یوسف زاده