
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۹۳
۱
شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بیخبر باشد
۲
تیرباران عشق خوبان را
دل شوریدگان سپر باشد
۳
عاشقان کشتگان معشوقند
هر که زندهست در خطر باشد
۴
همه عالم جمال طلعت اوست
تا که را چشم این نظر باشد
۵
کس ندانم که دل بدو ندهد
مگر آن کس که بی بصر باشد
۶
آدمی را که خارکی در پای
نرود طرفه جانور باشد
۷
گو ترشروی باش و تلخسخن
زهر شیرینلبان شکر باشد
۸
عاقلان از بلا بپرهیزند
مذهب عاشقان دگر باشد
۹
پای رفتن نماند سعدی را
مرغ عاشق بریده پر باشد
تصاویر و صوت



نظرات
شمس شیرازی
زینب
محسن
محمدرضا خادم
فاطمه زندی