سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۰۲

۱

جنگ از طرف دوست دل‌آزار نباشد

یاری که تحمل نکند یار نباشد

۲

گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت

بسیار مگویید که بسیار نباشد

۳

آن بار که گردون نکشد یار سبک‌روح

گر بر دل عشاق نهد بار نباشد

۴

تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی

تا شب نرود صبح پدیدار نباشد

۵

آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق

با آن نتوان گفت که بیدار نباشد

۶

از دیده‌ی من پرس که خوابِ شبِ مستی

چون خاستن و خفتن بیمار نباشد

۷

گر دست به شمشیر بری عشق همان است

کانجا که ارادت بود انکار نباشد

۸

از من مشنو دوستی گل مگر آن‌گاه

که‌ام پایِ برهنه خبر از خار نباشد

۹

مرغان قفس را المی باشد و شوقی

کان مرغ نداند که گرفتار نباشد

۱۰

دل آینه صورت غیب است ولیکن

شرط است که بر آینه زنگار نباشد

۱۱

سعدی حیوان را که سر از خواب گران شد

در بند نسیم خوش اسحار نباشد

۱۲

آن را که بصارت نبود یوسف صدیق

جایی بفروشد که خریدار نباشد

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 718
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 509
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 566
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
فاطمه زندی :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
احسانالله
۱۳۸۷/۰۲/۰۵ - ۰۲:۲۳:۰۲
"کن مرغ " اشتباه، و "کان مرغ" صحیح است.
پاسخ: با تشکر از شما تصحیح شد.
user_image
غلامرضا
۱۳۹۲/۰۴/۱۲ - ۰۳:۰۴:۰۱
آن را که بصیرت نبود یوسف صدیق درست است
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۰۹/۰۷ - ۱۴:۲۴:۵۵
بعد از آهنگ دراز (و) دارد
user_image
behzad
۱۳۹۳/۱۲/۲۷ - ۰۱:۵۹:۰۸
بسیار زیباگر بانگ برآید که سری در قدمی رفت//بسیار مگویید که بسیار نباشد
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۳/۱۱ - ۱۱:۴۲:۲۵
بیت 8باور مکن عشق مرا به گل مگر پاپتی باشم و بی خبر از خار آن
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۳/۱۱ - ۱۱:۵۳:۴۰
گر دست به شمشیر بری عشق همان استکانجا که ارادت بود انکار نباشددست گلت درد نکند اگر مرا کشتی دوست اراتمند شما سعدی
user_image
محمد ثنائی
۱۳۹۷/۰۷/۱۸ - ۱۱:۴۰:۵۴
بیت 8اگر ادعا کردم عاشق گلم باور نکن، مگر اینکه پای برهنه ام از شوق وصال گل متوجه خار (خار هایی که پای برهنه ام را می خراشد) نشود بیت 9مرغان قفس را المی باشد و شوقی / کان مرغ نداند که گرفتار نباشددر مورد این بیت این معنی به نظرم می رسد که گمان می برم درست تر است، اگر اساتید فن اطلاع بیشتر دارند، بفرمایند:مرغان قفس (عاشقان گرفتار عشق)، درد واشتیاقی را تجربه میکنند (تجربه عشق برایشان هم سخت و هم دلکش است) که آن مرغی که در قفس نیست (انسانی که عاشق نیست) این تجربه را نمی فهمد
user_image
تابش
۱۴۰۱/۰۳/۲۴ - ۱۰:۵۵:۳۵
بیت سوم : آن بار که گردون نکشد یار سبکروح گر بر دل عشاق نهد بار نباشد پیشنهاد : آن بار که افلاک نکردند بر آن صبر و تحمل گر بر دل عشاق نهی بار نباشد   بیت  7: گر دست به شمشیر بری عشق همان است کانجا که ارادت بود انکار نباشد پیشنهاد : آنجا که نبینی خود و بینی رخ محبوب آنجاست که عشق آمد و انکار نباشد    بیت 8: از من مشنو دوستی گل مگر آن گاه کم پای برهنه خبر از خار نباشد در این بیت از قانون ریاضی منفی در منفی مساوی مثبت استفاده شده که درک معنی را کمی دشوار می کند پیشنهاد : بر شاخ گل ای دوست نهادند بسی خار گل نیست که بر شاخه ی آن خار نباشد  
user_image
رضا صادقی نژاد
۱۴۰۲/۰۲/۰۲ - ۱۲:۳۲:۰۹
سلام خدمت تمامی گنجور ها معنی مصرع ۲ بیت ۲ رو نمیدونم ممنون میشم کسی پیامم رو سین کنه 
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۲/۰۳ - ۰۱:۲۴:۱۶
سلام جناب صادقی نژاد عزیز مطلبی که در مصرع اول این بیت عنوان شده بصورت یک ضرب المثل یا بهتر بگویم یک تعارف عامیانه در افواه عمومی جاری است حداقل در گویش وزبان عامیانه ما کرمانیها در موقع ورود میهمان زیاد کاربرد دارد وما میگیم "سری به قدمی می ارزه" ومعنی آن این است که فدا کردن سر وجان در پیشگاه قدوم دوست ناقابل است  وارزش داره ودر کل معنی جان نثار نمودن وجانبازی در راه دوست رو میده حالا جناب سعدی با عنایت به این معنا میفرمایند اگر در ره دوست ودر پیش قدوم ایشان بنده از سر وجانم گذشتم کار بسیار بزرگی رو انجام ندادم که نیاز به تعریف وتمجید وپرگویی داشته باشه  البته یک برداشت دیگه هم میشه کرد وآن اینکه سرهایی که در راه دوست یا معشوق فدا شده ومیشوند زیاد است واین جانبازی من زیاد اهمیت نداره واین مساله مهم نیست. در بیت هشتم هم میفرمایند دوستی من را با گل باور مکن مگر آنکه ببینی که با پای برهنه بر سر خارها به شوق گل پا میگذارم (کم =که مرا) شاد وسرافراز باشی 
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۲/۰۴/۲۹ - ۰۱:۳۱:۴۲
#غزل شمارهٔ_ ۲۰۲ وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن  (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)             ۱_جنگ از طرف ِ دوستْ دل آزار نباشد    یاری که تَحَمّل نکند یار نباشد    هرگز از ناسازگاری یار دل گیر و آزرده خاطر نمی شوم  زیرا یاری که تحمل سختی نکند یار نیست.        ۲_گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت  بسیار مَگویید که بسیار نباشد    بانک برآید: فریادی بلند شود یا به گوش رسد که: بیانی است به معنای که می‌گوید، مُشعِر بر این که، به این مضمون که. سری در قدمی رفت: سر عاشق فدای پای معشوق شد، جان عاشقی نثار قدم یاری شد. بسیار نباشد :موضوع کوچک و پیش پا افتاده یی است، حادثه مهم و عجیبی اتفاق نیفتاده است.     ۳_آن بار که گردون نَکَشَد یارِ سبکروح   گر بر دلِ عُشّاق نَهَد بار نباشد   بار: در ( معنای مجازی) غم و اندوه و در اینجا غم عشق. گردون: آسمان. نکشد: تحمل نمی‌کند. سبک روح: ۱_خوشحال، خندان۲_بی تکلف بی تکبر. معنای بیت: اگر معشوق شاد و خندان بار سنگین غم عشق را که حتی آسمان قادر به تحمل آن نیست بر دل عاشقان بگذارد بار سنگینی نیست و عاشقان باید بتوانند آن را تحمل کنند ). مضمون این بیت گوشه چشمی دارد به آیه امانت اصحاب عارفان امانتی را که آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها از تحمل آن سرباز زدند به عشق تفسیر کردند.   ۴_تا رنج تَحَمل نَکُنی گنج نَبینی   تا شب نَرَوَد صُبح پَدیدار نباشد   تا رنج و سختی را تحمل نکنی به گنج نخواهید رسید .شب بر زنده داران بسیار سخت می گذرد تا شب سپری نشود صبح از راه نخواهد رسید .     ۵_آهنگ ِدراز ِشب ِرنجوری ِ مشتاق   با آن نَتوان گفت که بیدار نباشد آهنگ دراز شب: شب دراز آهنگ شب طولانی و دیرپای واژه آهنگ در این ترکیب به معنای استمرار و تداوم است رنجوری: دردمندی. معنای بیت: با کسی که به خواب خوش فرو رفته است و رنج شب زنده داری نکشیده است نمی‌توان از دیرپای شب دردمندی عاشق سخن.   ۶_از دیدهٔ من پُرس که خوابِ شبِ مَستی   چون خاستن و خُفتن ِ بیمار نباشد   خواب شب مستی؛: سعدی این تعبیر را در جای دیگری نیز به کار برده است: (احوال دو چشم من برهم ننهاده/ با تو نتوان گفت به خواب شب مستی )و در هر دو جا به معنای خواب خوش و سنگین است و صد البته کسی که به خواب خوش مستی فرو رفته،معشوق است یا کسی که به درد عشق مبتلا نیست. معنای بیت: آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق را )از چشم بی‌خواب من بپرس( به چشم من نگاه کن تا بدانی که عاشق دردمند ،شب دیر پای جدایی را چگونه سپری می‌کند ) زیرا تو به خوابی خوش و سنگین فرورفته‌ای و من دردمند سراسر شب را به بیدارخوابی سپری می‌کنم و این کجا و آن کجا؟     ۷_گر دست به شمشیر بری عشق همان َست   کانجا که ارادت بُوَد اِنکار نباشد   ارادت دوستی: از روی اخلاص مراد عشق ورزیدن پاک بازانه است. انکار :زشت و ناپسند شمردن رفتار کسی توبیخ معنای بیت: اگر دست به شمشیر ببری تا خونم را بریزی عشق من به تو همچنان به قوت خود باقی خواهد و تغییری نمی‌کند (هیچ کار تو از نظر من زشت و ناپسند نیست) زیرا جایی که دوستی و سرسپردگی وجود دارد ،توبیخ و سرزنش جایی ندارد.   ۸_از من مَشِنو دوستی گُل مَگَر آنگاه   کِم پایْ برهنه خَبَر از خار نباشد   مشنو: در اینجا یعنی نپذیر باور نکن کِم: که ام : که مرا. معنای بیت: اگر ادعا کنم که عاشق گل هستم باور نکن مگر زمانی که با پای برهنه روی خار راه بروم و متوجه درد و سوزش پایم نشوم.     ۹_مرغان ِ قفس را اَلَمی باشد و شوقی   کان مرغ نَدانَد که گرفتار نباشد   الم: درد. معنای بیت پرندگان،اسیر قفس،دردی و اشتیاقی دارد که پرنده آزاد هرگز آن را احساس نمی‌کند و در نمی‌یابد.   ۱۰_دل آیِنهٔ صورت ِ غیب است ولیکن   شرط است که بر آیِنه زَنگار نباشد   صورت غیب: چهره عالم غیب. زنگار در قدیم آیینه ها را از فلز‌هایی مانند آهن و روی می‌ساختند و برای آنکه زنگ نزنند مرتب آن را صیقل می‌زدند و پاک می‌کردند .معنای مجازی واژه زنگار کدورت و تیرگی است و مراد از آن در ای۹‌نجا هوای نفس است. معنای بیت: دل آینه غیب نماست چهره عالم غیب را در آینه دل می‌توان دید اما به این شرط که زنگار هوای نفس آن را تیره نکرده باشد.   ۱۱_سعدی حَیَوان را که سَر از خواب گران شد   در بَند ِ نسیم ِ خوش ِ اسْحار نباشد   سر از خواب گران شد: سرش در اثر خواب و آلودگی سنگین شد و پایین افتاد و به خواب رفت. اسحار: جمع سحر.   ۱۲_آن را که بَصارَت نَبُود یوسف ِ صِدّیق   جایی بِفُروشد که خریدار نباشد بَصارت: بصیرت بینایی. یوسف صدیق: یوسف پسر یعقوب از انبیای بنی اسرائیل که برادرانش از فرط حسد او را در چاه انداختند و کاروانی او را یافت و به عنوان بنده در مصر به بهای بسیار ناچیز فروختند لقب «صدیق»(بسیار راستگو) حضرت یوسف به تعبیر خواب و بیان حقیقت مشهور است دل نیز در صورت پاک بودن از عالم غیب خبر می دهد.   شرح : محمدعلی فروغی  حبیب یغمایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .
user_image
دکتر صحافیان
۱۴۰۲/۱۱/۱۵ - ۰۰:۰۴:۴۸
آن روز می‌رسد که در میخانه‌ها دوباره باز شوند و حال خوش فراگیر شود؟ و گشایشی در عشق فروبسته‌مان ایجاد شود؟(خانلری: باشد ای دل- غیر سوالی هم می‌توان خواند)۲- اگر میخانه را جهت خشنودی زاهد خودبین بسته‌اند، ایمان واثق داشته باش که برای خدا خواهند گشود(ایهام: تضاد خودبینی و خدابینی)۳- به زلالی دل رندانی که شراب صبح‌گاهی زده‌اند و سرخوش، درهای بسته بسیاری را با کلید نیاز و شوق می‌گشایند( خانلری: که صبوحی‌زدگان- گشایندگان می‌تواند همین صبوحی‌زدگان باشند)۴- برای گشایش میخانه، سوگ‌نامه دختر تاک(شراب) را بنویسید، تا یاران اشک خونین از چشم‌ها ببارند!۵- و نیز تارهای چنگ را چون گیسوان عزاداران، پریشان کنید تا در تعزیت شراب همه یاران چنین کنند(خانلری: مصراع دوم دو بیت فوق جابجا هست- گیسو بریدن از اعمال آیینی سوگواری که پیشینه دیرینه دارد، مثلا سکاها مرده را روی ارابه‌ای می‌نهادند و کسان او پس از بریدن بخشی از گیسوی خود زاری‌کنان به دنبال ارابه راه می‌افتادند.سکاها- ترجمه رقیه بهزادی، ۹۵)۶-خدایا! اکنون که در میخانه بسته شده و حال خوش از میان رفته، باز شدن در دورویی و ریا را برایمان نپسند!۷- ای حافظ! در آینده خواهی دید که در زیر این خرقه عارفانه‌ات، به ستم کمربند نادرستی خواهند گشود( خانلری: به جفا- نسخه بدل خانلری: به خفا)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
نیما نجاری
۱۴۰۳/۰۵/۱۱ - ۱۶:۰۸:۴۵
هویار؛ گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت بسیار مگویید که بسیار نباشد     در تحمل محب و تحمل یار و آزمایشات وصل و وصال یار ... پیر ما جناب مولاناعطار [رحمت الله علیه] فرمود؛ و گفت: اعرابیی دیدم در طواف، تنی نزار و زرد و استخوان بگداخته.  بر او گفتم: تو مُحبّی؟ گفت: بلی. گفتم: حبیب تو به تو نزدیک است یا از تو دور؟ گفت: نزدیک. گفتم: موافق است یا ناموافق؟  گفت: موافق. گفتم:سبحان الله! محبوب تو به تو قریب (نزدیک)، و تو بدین زاری و نزاری؟! اعرابی گفت: ندانسته‌ای که عذاب قُرب و موافقت سخت‌تر بُوَد هزار بار از عذاب بُعد و مخالفت!   [تذکره الاولیاء ذکر مولانا ذوالنون مصری]