
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۰۵
۱
اگر سروی به بالای تو باشد
نه چون بشن دلارای تو باشد
۲
و گر خورشید در مجلس نشیند
نپندارم که همتای تو باشد
۳
و گر دوران ز سر گیرند هیهات
که مولودی به سیمای تو باشد
۴
که دارد در همه لشکر کمانی
که چون ابروی زیبای تو باشد
۵
مبادا ور بود غارت در اسلام
همه شیراز یغمای تو باشد
۶
برای خود نشاید در تو پیوست
همیسازیم تا رای تو باشد
۷
دو عالم را به یک بار از دل تنگ
برون کردیم تا جای تو باشد
۸
یک امروزست ما را نقد ایام
مرا کی صبر فردای تو باشد
۹
خوشست اندر سر دیوانه سودا
به شرط آن که سودای تو باشد
۱۰
سر سعدی چو خواهد رفتن از دست
همان بهتر که در پای تو باشد
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس
ناشناس
روح اله
روح اله
جلال
فرجی
فرجی
سینا
آقا محمد
فاطمه زندی