سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۱۹

۱

کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند

که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند

۲

مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست

که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند

۳

هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد

دلش ببخشد و بر جانت آفرین خواند

۴

اگر به دست کند باغبان چنین سروی

چه جای چشمه که بر چشم‌هات بنشاند

۵

چه روزها به شب آورد جان منتظرم

به بوی آن که شبی با تو روز گرداند

۶

به چند حیله شبی در فراق روز کنم

و گر نبینمت آن روز هم به شب ماند

۷

جفا و سلطنتت می‌رسد ولی مپسند

که گر سوار براند پیاده درماند

۸

به دست رحمتم از خاک آستان بردار

که گر بیفکنیم کس به هیچ نستاند

۹

چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را

حدیث دوست بگویش که جان برافشاند

۱۰

پیام اهل دل است این خبر که سعدی داد

نه هر که گوش کند معنی سخن داند

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 727
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 514
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 582
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
تناز پیراسته :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
علیرضا
۱۳۹۳/۰۲/۰۳ - ۱۶:۱۷:۲۱
کسی که روی تو دیدست حال من داند
user_image
نازنین
۱۳۹۴/۰۶/۰۵ - ۰۷:۱۲:۲۵
اگر به دست کند اینجا به چه معنی است؟
user_image
مارال
۱۳۹۴/۰۶/۰۵ - ۱۸:۱۹:۱۹
بیت 4اگر به دست کند باغبان چنین سرویبه دست کردن به معنی فراهم کردن، به دست آوردن به نمونه های دیگر توجه کنید:غزل 320 سعدییاری به دست کن که به امید راحتشواجب کند که صبر کنی بر جراحتشناصر خسرو چو چیزی به دست کرد و قوی گشتگر تو بدو بنگری چو شیر بغرد انی واژهٔ مرکب امروزه کاربرد ندارد فقط در متن های قدیم آن را داریم
user_image
سعید
۱۳۹۵/۰۳/۰۳ - ۰۷:۰۲:۲۳
دروداین مصرع چه حاجتست به شمشیر قتل عاشق را یجا دیدم اینجوریه چه حاجتست به شمشیر قتل عاجز را
user_image
عیسی
۱۳۹۵/۰۳/۰۴ - ۱۵:۰۷:۵۰
از مصرع بعدیش چنین برداشتی نمیشه کرد. مشابه این ابیات در غزلیات سعدی وجود دارن و برمبنای همون ها هم اگه بخوایم نتیجه بگیریم "عاشق" صحیح تر مینماید. مضافا لطفا منبع رو ذکر کنید.
user_image
بیگانه
۱۳۹۷/۰۶/۳۰ - ۱۱:۵۱:۱۱
نه هر که گوش کند معنی سخن داند...عالی.
user_image
ایرانی
۱۳۹۷/۰۷/۱۳ - ۱۷:۲۶:۲۲
چه روزها به شب آورد جان منتظرمبه بوی آن که شبی با تو روز گرداند.در بعضی نسخه ها بجای جان منتظرم در مصرع اول چشم منتظرم آمده و این بهتر است چرا که انتظار با چشم ارتباط معنایی قوی دارد تا با جان.
user_image
سید بهنام خیرالامور
۱۳۹۷/۰۸/۲۳ - ۱۴:۲۹:۴۳
کسی که روی تو دیده است حال من نداندکه هر که دل بتو پرداخت صبر نتواندصحیح است . از کتاب خطی قدیمی مقایسه کردم
user_image
سید بهنام خیرالامور
۱۳۹۷/۰۸/۲۳ - ۱۴:۳۳:۰۲
چه روزها بشب آورد جان و منتظر است ببوی آنکه شبی با تو روز گرداند
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۲/۰۸/۳۰ - ۱۹:۴۳:۲۷
#غزل شمارۀ_۲۱۹   وزن غزل:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)     ‌                          ۱_کسی که رویِ تو دیده ست حال ِ من داند   که هر که دل به تو پرداخت، صبر نتواند   دل به کسی پرداختن:کنایه عاشق بودن، دل به کسی دادن. آن کس که به صورت تو نگاه کرده است می داند من دچار چه حالی هستم.   ۲_مگر تو روی بپوشی؛ و گر نه ممکن نیست   که آدمی که تو بیند، نظر بپوشاند تنها تو باید صورت زیبای خودت را از دیده ها پنهان کنی و گر نه ممکن نیست، کسی تو را ببیند و عاشق تو نشود.   ۳_هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد،   دلش ببخشد و بر جانت آفرین خواند   هر مخلوقی که چشمش بر آن صورت زیبا افتاد، دلش را بر او بخشید، و به تحسین اینهمه زیبایی پرداخت.     ۴_اگر به دست کُنَد باغ‌بان چنین سروی،   چه جای چشمه که بر چشم‌ها ت بنشاند   به دست کردن :کنایه از به دست آوردن است.چه جای چشمه :این چنین سروی را دیگر کنار جوی و چشمه نمی نشاند، بلکه آن را روی چشم خود می نشاند.   ۵_چه روزها به شب آورد جان ِ منتظر م   به بویِ آن که شبی با تو روز گرداند   چه روز ها به« امید »با تو بودن به سر نرساندم     ۶_به چند حیله شبی در فراق روز کُنَم   و گر نبینمت آن روز هم به شب ماند   چقدر با حیله و مکر از دوری تو خودم را فریب دهم، واگر نبینمت روز برایم مانند شب است   ۷_جفا و سلطنتت می‌رسد؛ ولی مپسند   که گر سوار برانَد، پیاده درمانَد   سلطنت:غلبه، قدرت.جفا می رسد: تو قادری که با من بی مهری کنی و بر من ستم روا داریغ عاشق چون پیاده و معشوق چون سواره، اگر سواره بر مرکب بتازد، پیاده عاجز و ناتوان است.  ۸_به دست ِ رحمت‌ام از خاک ِ آستان بَردار   که گر بیفکنی‌ام، کس به هیچ نستاند   دست رحمت:اضافه ی استعاری، دست مهربانی. از خاک برداشتن:کنایه از نواختن گرامی داشتن ، به جایی رساندن. آستان: بخش پایین چهار چوب در که روی زمین قرار دارد، درگاه.   افکندم :در معنای مجازی خوار کردن. به هیچ قیمت نستاندن: به کم ترین قیمت هم نخریدن و به اصطلاح مفت گران بودن به کنایه یعنی کوچک ترین ارزشی برای کسی قابل نبودن.معنی بیت: من سر بر درگاه تو نهاده ام مرا گرامی بدار،زیرا اگر تو خوارم کنی دیگر هیچ کس ارزشی برای من قابل نخواهد بود.   ۹_چه حاجت است به شمشیر قتل ِ عاشق را   حدیث دوست ِ بگویش، که جان برافشاند   برای کشتن معشوق نیاز به شمشیر نیست کافی ست که پیغام معشوق را به او بگویید تا جان خود را نثار کند.   ۱۰_پیام ِ اهلِ دل است این خبر که سعدی داد    نه هر که گوش کند معنیِ سخن داند             اهل دل : صاحب دل.اهل ذوق و معرفت.   تنها اهل ذوق معنی سخنان من را می دانند، نه هرکس فقط شنید و معنی آن را درک نکرد                                          شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .
user_image
پوریا سجادی
۱۴۰۳/۰۶/۰۳ - ۱۲:۰۶:۳۹
آواز استاد بنان با سنتور استاد منصور صارمی در ابوعطا بر روی این شعر را از دست ندهید. یکی از معدود جاهاییست که استاد بنان اوج صداش رو به رخ میکشه بی نظیره