
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۲
۱
من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزیّ و دلبندی نباشد موی را
۲
روی اگر پنهان کند سنگیندل سیمینبدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را
۳
ای موافقصورتومعنی که تا چشم من است
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را
۴
گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
۵
هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوختهست
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را
۶
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامتجوی را
۷
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حسن
بلکه سروی چون تو میباید کنار جوی را
۸
ای گل خوشبوی اگر صد قرن باز آید بهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را
۹
سعدیا گر بوسه بر دستش نمییاری نهاد
چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا
امین کیخا
مینا
غلامرضا حیدری
وشایق
بابک
عارف
نادر
فاطمه زندی