سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۲۱

۱

مجلس ما دگر امروز به بستان ماند

عیش خلوت به تماشای گلستان ماند

۲

می حلالست کسی را که بود خانه بهشت

خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند

۳

خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی

من بگویم به لب چشمه حیوان ماند

۴

تا سر زلف پریشان تو محبوب منست

روزگارم به سر زلف پریشان ماند

۵

چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل

تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند

۶

هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد

زینهار از دل سختش که به سندان ماند

۷

نادر افتد که یکی دل به وصالت ندهد

یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند

۸

تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک

من چنان زار بگریم که به باران ماند

۹

طعنه بر حیرت سعدی نه به انصاف زدی

کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند

۱۰

هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست

حیوانیست که بالاش به انسان ماند

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 728
منتخبی از اشعار سعدی، حافظ و جامی » تصویر 59
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 516
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 573
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
تناز پیراسته :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
فریدون
۱۳۹۴/۰۷/۲۶ - ۱۹:۱۴:۳۶
هر که را با قد و بالای تو انسی نبودحیوانیست که بالاش به انسان ماند
user_image
محمدرضا خادم
۱۴۰۰/۰۱/۱۷ - ۰۸:۲۳:۱۱
روحت شاد جناب سعدی کیف کردم
user_image
بهار نارنج
۱۴۰۲/۰۶/۲۲ - ۰۴:۳۹:۰۹
هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد؛ عاقبت در قدم چکش و سندان بشود
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۲/۰۹/۱۴ - ۱۷:۵۲:۴۳
#غزل شمارۀ_۲۲۱                      وزن: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن (بحر رمل مثمن مخبون اصلم)                         ۱_مجلس ِ ما دگر امروز به بُستان مانَد   عیش ِ خلوت به تماشایِ گلستان ماند     دگر: برای تاکید آمده است. عیش خوشگذرانی خلوت: گوشه خلوت. معنی بیت: امروز دیگر محفل ما درست شبیه بوستان است، خوشگذرانی در گوشه خلوت مثل گردش در باغ و بوستان است.   ۲_می حلال َ ست کسی را که بوَد خانه بهشت   خاصه از دست ِ حریفی که به رضوان ماند   را: برای .حریف: پیاله یار. رضوان: نام فرشته نگهبان بهشت. معنی بیت: برای کسی که خانه‌اش در حکم بهشت است شراب حلال است به خصوص از دست یار و هم پیاله‌یی که شبیه فرشته است.   ۳_خط ِ سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی   من بگویم به لب ِ چشمه حیوان ماند   خط سبز: موی نرم و نازک نو رسیده معشوق. لعل سنگ قیمتی به رنگ سرخ روشن. چشمه حیوان: چشمه آب حیات بر پایه آنچه در داستان‌ها آمده چشمه‌ای است در ناحیه‌ای تاریک از شمال به نام ظلمات که هر کس از آن بنوشد عمر جاودانه پیدا می‌کند. معنای بیت: سبزه خط و لب لعل قامت را به چه چیزی تشبیه می‌کنی؟ اجازه می‌دهی من بگویم ؟به سبزی کنار چشمه آب حیات شبیه است.     ۴_تا سَر ِ زلف ِ پریشان ِ تو محبوب ِ من است   روزگار م به سَر ِ زلف ِ پریشان ماند   تا: روزی که، از وقتی که، نیز می‌تواند به معنای "مادام که، تا وقتی که" باشد.     ۵_چه کُنَد کُشته‌یِ عشقت که نگوید غم ِ دل   تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند   خون ریختن: کشتن مراد این است که معشوق، عاشق را دلخون می‌کند و تا حد مرگ آزار می‌دهد. معنای بیت: کسی که به دست عشق تو کشته شده است چه کند اگر غم دل خود را بازگو نکند؟ خیال نکن که بتوانی خون بریزی و کسی متوجه آن نشود.       ۶_هر که چون موم به خورشید ِ رُخت نرم نشد   زینهار از دل ِ سختش که به سندان ماند     زینهار: امان، فریاد.  سندان: ابزار آهنی که آهنگران فلز را با چکش روی آن می‌کوبند معنای بیت کسی که در برابر چهرۀ نو مثل موم نرم نشود، معلوم می شود که دلش به سختی سندان است، امان از دست چنین دلی.   ۷_نادر اُفتَد که یکی دل به وصالت ندهد.   یا کسی در بلد ِ کفر مسلمان ماند   نادرافتد: کمتر اتفاق می‌افتد.  بلد کفر: سرزمین کفر.  معنای بیت: بعید است کسی دل به وصال تو نبندد و عاشق تو نشود همچنان که بعید است کسی در سرزمین کفر مسلمان بماند.   ۸_تو که چون برق بخندی، چه غمت دارد از آنْک   من چنان زار بگریَم که به باران ماند   چه غیمت دارد: چه غمت باشد. آذرخش وقتی لب‌های یار در اثر خنده از هم باز می‌شود دندان‌های سفید و درخشان او برق می‌زنند و شاعر از این برق به آذرخش یا برق آسمان تعبیر کرده است که در پی برق یا باران اشک می‌بارد. در این بیت تناسب ِ«برق و باران» و تضاد ِ« گریه و خنده »مراعات شده است.    معنای بیت: ای کسی که با دیدن حیرت و سرگشتگی سعدی در برابر زیبایی معشوق زبان به طعنه گشودی و او را سرزنش کردی طعنه ی تو منصفانه نبود، آیا کسی هست که چنین چهره زیبایی را ببیند و حیران نشود.   ۹_طعنه بر حیرت ِ سعدی نه به‌اِنصاف زدی   کس چُنین روی نبیند که نه حیران ماند    معنای بیت: ای کسی که با دیدن حیرت و سرگشتگی سعدی در برابر زیبایی معشوق زبان به طعنه گشودی و او را سرزنش کردی طعنه تو منصفانه نبود آیا کسی هست که چنین چهرۀ زیبایی را ببیند و حیران نشود؟.   ۱۰_هر که با صورت و بالایِ تواَش اُنسی نیست   حَیَوانی ست که بالاش به انسان ماند   انس: الفت. دلبستگی. بالاش :قد و قامتش   شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .