
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۲۴
۱
گلبنان پیرایه بر خود کردهاند
بلبلان را در سماع آوردهاند
۲
ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس بردهاند
۳
جرعهای خوردیم و کار از دست رفت
تا چه بی هوشانه در می کردهاند
۴
ما به یک شربت چنین بیخود شدیم
دیگران چندین قدح چون خوردهاند
۵
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسردهاند
۶
خیمه بیرون بر که فراشان باد
فرش دیبا در چمن گستردهاند
۷
زندگانی چیست مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان دل مردهاند
۸
تا جهان بودست جماشان گل
از سلحداران خار آزردهاند
۹
عاشقان را کشته میبینند خلق
بشنو از سعدی که جان پروردهاند
تصاویر و صوت




نظرات
امین کیخا
ادروک
شکوه
امیر اصغری
گویان