
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۲۷
۱
آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چند
تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند
۲
خار در پای گل از دور به حسرت دیدن
تشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چند
۳
گوش در گفتن شیرین تو واله تا کی
چشم در منظر مطبوع تو حیران تا چند
۴
بیم آنست دمادم که برآرم فریاد
صبر پیدا و جگر خوردنِ پنهان تا چند
۵
تو سر ناز برآری ز گریبان هر روز
ما ز جورت سر فکرت به گریبان تا چند
۶
رنگ دستت نه به حناست که خون دل ماست
خوردن خون دل خلق به دستان تا چند
۷
سعدی از دست تو از پای درآید روزی
طاقت بار ستم تا کی و هجران تا چند
تصاویر و صوت


نظرات
حمیدرضا
نیلوفر
۷
نیلوفر
پاسخ ^_^
۷
۷
غزل
۷
۷
۷
.
nabavar