
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۳۱
۱
تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند
۲
و گر به خشم برانی طریق رفتن نیست
کجا روند که یار از تو خوبتر گیرند
۳
به تیغ اگر بزنی بیدریغ و برگردی
چو روی باز کنی دوستی ز سر گیرند
۴
هلاک نفس به نزدیک طالبان مراد
اگر چه کار بزرگست مختصر گیرند
۵
روا بود همه خوبان آفرینش را
که پیش صاحب ما دست بر کمر گیرند
۶
قمر مقابله با روی او نیارد کرد
و گر کند همه کس عیب بر قمر گیرند
۷
به چند سال نشاید گرفت ملکی را
که خسروان ملاحت به یک نظر گیرند
۸
خدنگ غمزه خوبان خطا نمیافتد
اگر چه طایفهای زهد را سپر گیرند
۹
کم از مطالعهای بوستان سلطان را
چو باغبان نگذارد کز او ثمر گیرند
۱۰
وصال کعبه میسر نمیشود سعدی
مگر که راه بیابان پرخطر گیرند
تصاویر و صوت



نظرات
کامران امینی
جهانگیر
Sobhansahra
میثم
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
۷
فرخ مردان
فرخ مردان
امیرحسین علی محمدی
فاطمه زندی
فاطمه یاوری