
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۴۳
۱
زلف او بر رخ چو جولان میکند
مشک را در شهر ارزان میکند
۲
جوهری عقل در بازار حسن
قیمت لعلش به صد جان میکند
۳
آفتاب حسن او تا شعله زد
ماه رخ در پرده پنهان میکند
۴
من همه قصد وصالش میکنم
وان ستمگر عزم هجران میکند
۵
گر نمکدان پرشکر خواهی مترس
تلخیی کان شکرستان میکند
۶
تیر مژگان و کمان ابروش
عاشقان را عید قربان میکند
۷
از وفاها هر چه بتوان میکنم
وز جفاها هر چه نتوان میکند
تصاویر و صوت


نظرات
۷
۷
۷