سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۴۳

۱

زلف او بر رخ چو جولان می‌کند

مشک را در شهر ارزان می‌کند

۲

جوهری عقل در بازار حسن

قیمت لعلش به صد جان می‌کند

۳

آفتاب حسن او تا شعله زد

ماه رخ در پرده پنهان می‌کند

۴

من همه قصد وصالش می‌کنم

وان ستمگر عزم هجران می‌کند

۵

گر نمکدان پرشکر خواهی مترس

تلخیی کان شکرستان می‌کند

۶

تیر مژگان و کمان ابروش

عاشقان را عید قربان می‌کند

۷

از وفاها هر چه بتوان می‌کنم

وز جفاها هر چه نتوان می‌کند

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 740
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 716
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
تناز پیراسته :
سهیل قاسمی :
محمدرضا مومن نژاد :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
افسر آریا :

نظرات

user_image
۷
۱۳۹۵/۱۰/۲۰ - ۱۵:۱۵:۳۲
گر نمکدان پرشکر خواهی مترستلخیی کان شکرستان می‌کندبه نظر می آید منظور از نمکدان،دهان دلبر است ولی خب جای شکر شکردان استدر عربی به شکردان سکردان گویند.شاید هم نامهربانی دلبر را در کل به نمکدان مانند کرده است که امید است شکردان شود.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۲/۱۱ - ۱۱:۱۳:۵۷
جوهری عقل در بازار حسنقیمت لعلش به صد جان می‌کندجوهری:گوهری:گوهرشناسدر بازار خوبان عقل تاجرپیشه قیمت یک بوسه از لب سرخ او را برابر صد جان میداند
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۲/۲۲ - ۱۷:۲۷:۰۳
این ارزان از نامش پیداست یک زمانی ارزشمند بوده ولی چگونه بدبخت و کم ارزش شده کسی نمیداند.