
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۴۵
۱
هر که بی او زندگانی میکند
گر نمیمیرد گرانی میکند
۲
من بر آن بودم که ندهم دل به عشق
سروبالا دلستانی میکند
۳
مهربانی مینمایم بر قدش
سنگدل نامهربانی میکند
۴
برف پیری مینشیند بر سرم
همچنان طبعم جوانی میکند
۵
ماجرای دل نمیگفتم به خلق
آب چشمم ترجمانی میکند
۶
آهن افسرده میکوبد که جهد
با قضای آسمانی میکند
۷
عقل را با عشق زور پنجه نیست
احتمال از ناتوانی میکند
۸
چشم سعدی در امید روی یار
چون دهانش درفشانی میکند
۹
هم بود شوری در این سر بی خلاف
کاین همه شیرین زبانی میکند
تصاویر و صوت



نظرات
ارش
سیدمحمد
۷
۷
۷
۷
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
شمس
محسن ، ۲
بابک چندم
محسن ، ۲
۸
بابک چندم
بابک چندم
پاسخ گویا فعلاً به انفرادی رفته...
روفیا
بابک چندم
پاسخش را یادتان می آید؟
بابک چندم
روفیا
بابک چندم
پاسخ را یادتان می آید؟
۸
ما را همه شب نمی برد خواب
روفیا
روفیا
۸
بابک چندم
بابک چندم
ما را همه شب نمی برد خواب
ما را همه شب نمی برد خواب
ما را همه شب نمی برد خواب
روفیا
بابک چندم
ما را همه شب نمی برد خواب
بابک چندم
مشفا
nabavar