سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۴۸

۱

شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند

بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند

۲

کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد

من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند

۳

اهل نظرانند که چشمی به ارادت

با روی تو دارند و دگر بی بصرانند

۴

هر کس غم دین دارد و هر کس غم دنیا

بعد از غم رویت غم بیهوده خورانند

۵

ساقی بده آن کوزهٔ خمخانه به درویش

کانها که بمردند گل کوزه گرانند

۶

چشمی که جمال تو ندیده‌ست چه دیده‌ست؟

افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند

۷

تا رای کجا داری و پروای که داری؟

کز هر طرفت طایفه‌ای منتظرانند

۸

اینان که به دیدار تو در رقص می‌آیند

چون می‌روی اندر طلبت جامه درانند

۹

سعدی به جفا ترک محبت نتوان گفت

بر در بنشینم اگر از خانه برانند

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 742
منتخبی از اشعار سعدی، حافظ و جامی » تصویر 43
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 497
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 551
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
تناز پیراسته :
محمدرضا مومن نژاد :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
امید رضا محبی
۱۳۸۹/۰۸/۱۲ - ۰۰:۴۸:۱۵
طلب و عشق و معرفت و استغناء و توحید و حیرت را چه زیبا و عارفانه در یک غزل، بزرگ مرد عارف کنار هم آورده است. باشد که بتوانیم راهرو این مسیر باشیم.و حافظ نیز همین را به وصف دیگری فرموده:جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید هم این آینه می گردانند
user_image
روح اله
۱۳۹۴/۰۲/۰۲ - ۰۳:۲۸:۲۰
با سلام در بیت ماقبل آخر اگر به جای "می آیند" از "در آیند" استفاده شود وزن و معنای شعر مناسب تر میشود.با تشکر
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۷/۰۹ - ۲۱:۰۷:۳۶
ساقی بده آن کوزه خمخانه به درویشکان‌ها که بمردند گل کوزه گرانندچشمی که جمال تو ندیدست چه دیدستافسوس بر اینان که به غفلت گذرانندخمخانه=شرابخانه زیرا در شرابخانه خمها می نهاده اندخاقانی:دل کبود است ز نیل فلک ار بتوانیدبام خمخانه نیلی به تبر بگشائید.حافظ:بیا ای شیخ و از خمخانه ٔ ماشرابی خور که در کوثر نباشد.
user_image
سهراب فرهادی راد
۱۳۹۴/۱۱/۱۵ - ۰۹:۲۷:۱۸
جناب محبی در بیتی که اشاره کردید ایراد وزنی وجود نداره بلکه ایراد از خوانش هستدر رقص می آیند به صورت در رقصِ 'می' آیندمی به معنای شراب عرفانی هستدر رقص می آمدن یعنی به حالت مستی عرفانی رسیدن و رقص عارفانه(سماع) هستپایدار باشید
user_image
omid
۱۳۹۵/۰۵/۲۷ - ۱۶:۱۲:۰۳
در سایت وزین گنجور این بیت سعدی اینطور نوشته شده:اینان که به دیدار تو در رقص می‌آیندچون می‌روی اندر طلبت جامه درانند*می آیند* در مصراع نخست احساس میکنم وزن رو دچار سنکوپ میکنه..به نظر میرسه اینطور باشه:اینان که به دیدار تو در رقص درآیندچون می‌روی اندر طلبت جامه درانند_____________________درود بر روح پاکت سعدی بزرگ..بخدا قسم در هیچ جای جهان انسانی به وجود نمیاد که مثل سعدی بر دنیای عاشقی تسلط داشته باشه..تمام زویا وزیر وبم های شرایط واتفاقات عاشقی رو به شعر در اورده
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۵/۱۱/۰۸ - ۰۱:۰۲:۵۰
نیاز به راهنمایی دوستان صاحب نظر و خصوصا جناب 7 دارم که در مصرع اول عبارت «صاحب‌نظرانند» چگونه قابل تعبیر است؟آیا می‌گوید:«شوخی مکن ای یار [با اینان که اینان] صاحبنظرانند»یا «شوخی مکن ای یار [که اینجا] صاحبنظرانند»؟که در تعبیر دوم بودن صاحبنظران به معنای حضور داشتنشان تعبیر شود (که البته به نظرم نظر به نامتداول و غریب و حتی نادرست بودن بودن حذف قید مکان در این معنی، بعید است).
user_image
۷
۱۳۹۵/۱۱/۰۸ - ۱۰:۳۳:۴۴
ای یار خوشخرام من این دلبری را بس کن که از پس و پیش،چه بیگانه چه خویش(همه سو) چهارچشمی تو را دید میزنند.تاکید بر شوخی کردن یا نکردن یار میباشد و در واقع چه اینجا و چه آنجا وقتی که یار شوخی را از سر میگیرد چشمها خیره و مبهوت میشود اما:تا رای کجا داری و پروای که داری؟صاحب نظر:کسی که چشم بینا دارد نگران=نگرنده
user_image
علی
۱۳۹۶/۱۲/۲۰ - ۰۹:۴۲:۵۸
کجا بیت ماقبل اخر ایراد وزنی داره؟ می بعد از مصوت هجای کوتاه محصوب میشه نه بلند. در نتیجه هیچ ایراد وزنی نداره.
user_image
ایرانی
۱۳۹۷/۰۱/۲۵ - ۰۸:۳۹:۵۷
ساقی بده آن کوزهٔ خمخانه به درویشکانها که بمردند گل کوزه گراننداین بیت زیبا یاد آور اندیشه خیامی می باشد.
user_image
hasan soltani
۱۳۹۷/۰۴/۰۷ - ۰۱:۰۵:۴۰
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانندبیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانندای یار تصور نکن اینان که از پس و پیشت نگرانند ادمای کمی هستند بلکه هر کدامشان صاحینظر و اهل بینشند.
user_image
حسین،۱
۱۳۹۷/۰۴/۰۷ - ۰۳:۱۳:۴۸
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانندبیگانه و خویش از پس و پیشت نگراننداین عشوه و دلبربایی تو ، چشم صاحبدلان را به تو معطوف میکند، همه ی مردم به تو چشم دوخته اند.
user_image
سید جابر محمودی
۱۳۹۹/۱۱/۱۱ - ۱۶:۵۷:۴۳
خدمت دوست عزیز و فرهیخته، حمیدرضا عرض کنم آنچه را از واژه ی صاحب نطرانند در این غزل متوجه شدم. برای فهم دقیق این واژه باید سه بیت اول با یکدیگر معنا شود. آنچه بنده متوجه شدم را سعی می کنم به سادگی توضیح دهم. گویا معشوق به سعدی می گوید (برای تعریف و بزرگ داشتن سعدی) که هرکه نطری با من دارد صاحب نطر است و تو هم ای سعدی صاحب نطر هستی. سعدی در
پاسخ اینگونه می گوید:ای دوست، شوخی نکن و مگو که آنان که به تو نطر دارند صاحب نطرانند،بلکه بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند.کسی نیست که پنهانی نطری با تو نداردو من هم همچون این بیچارگان و خلق سرگردان نطری با تو دارم. یعنی من هم همان می کنم که دیگران می کنند. من را هم همان جاذبه می کشد که دیگر خلق را می کشد. در پرده می گوید که این نطری که من با تو دارم از صاحب نطری من نیست.و در بیت آخر سعدی در تمام کردن
پاسخ به معشوق که با این سخن او را بزرگ داشته شکسته نفسی می کند و می گوید:اهل نطر در واقع آنهایی هستند که چشمی به ارادت با روی تو دارند و دیگران بی بصران هستند.و گویا در پرده می گوید که خود از آن دسته ی بی بصران است.
user_image
شاعر گمنام
۱۴۰۰/۰۶/۲۶ - ۰۲:۲۶:۰۸
به نظرم بیت "اینان که به دیدار تو در رقص می‌آیند   چون می‌روی اندر طلبت جامه درانند" در گذر زمان تغییر کرده ... و شاید نحوه صحیح خواندنش این باشد: اینان که به دیدار تو در رقصِ مِی‌ آیند    چون مِی‌ (یا می) روی اندر طلبت جامه درانند...  
user_image
علی فراهانی
۱۴۰۳/۰۱/۱۱ - ۰۷:۲۴:۱۷
اهل نظرانند که چشمی به ارادت با روی تو دارند و دگر بی بصرانند اهل نظر یا صاحب نظر کسانی هستند که به اسرار واقف باشند همانطور که حضرت حافظ هم فرمودند ناظر روی تو صاحب نظرانند آری سِرِّ گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست