
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۵۲
۱
نشاید که خوبان به صحرا روند
همه کس شناسند و هر جا روند
۲
حلالست رفتن به صحرا ولیک
نه انصاف باشد که بی ما روند
۳
نباید دل از دست مردم ربود
چو خواهند جایی که تنها روند
۴
که بپسندد از باغبانان گل
که از بانگ بلبل به سودا روند
۵
برآرند فریاد عشق از ختا
گر این شوخ چشمان به یغما روند
۶
همه سروها را بباید خمید
که در پای آن سروبالا روند
۷
بسا هوشمندا که در کوی عشق
چو من عاقل آیند و شیدا روند
۸
بسازیم بر آسمان سلمی
اگر شاهدان بر ثریا روند
۹
نه سعدی در این گل فرورفت و بس
که آنان که بر روی دریا روند
تصاویر و صوت



نظرات
۷
۷
۷
رنگارنگ
رنگارنگ
۷
رنگارنگ
کریم آراسته
احمد
مهدی پناهی