سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۵۷

۱

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود

وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود

۲

دشمن گر آستین گل افشاندت به روی

از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود

۳

گر خاک پای دوست خداوند شوق را

در دیدگان کشند جلای بصر بود

۴

شرط وفاست آن که چو شمشیر برکشد

یار عزیز جان عزیزش سپر بود

۵

یا رب هلاک من مکن الا به دست دوست

تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود

۶

گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی

در پای دوست هر چه کنی مختصر بود

۷

ما سر نهاده‌ایم تو دانی و تیغ و تاج

تیغی که ماهروی زند تاج سر بود

۸

مشتاق را که سر برود در وفای یار

آن روز روز دولت و روز ظفر بود

۹

ما ترک جان از اول این کار گفته‌ایم

آن را که جان عزیز بود در خطر بود

۱۰

آن کز بلا بترسد و از قتل غم خورد

او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود

۱۱

با نیم پختگان نتوان گفت سوز عشق

خام از عذاب سوختگان بی‌خبر بود

۱۲

جانا دل شکسته سعدی نگاه دار

دانی که آه سوختگان را اثر بود

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 747
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 641
حمیدرضا محمدی :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
تناز پیراسته :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
حجت الله عباسی :

نظرات

user_image
سعید
۱۳۹۳/۰۱/۲۲ - ۰۷:۰۱:۱۳
برای بیان احساس به دوست و درک مودت و عشق و محبت کسی بهتر از سعدی عزیز نیست.بسیار زیباست
user_image
۷
۱۳۹۵/۱۰/۱۹ - ۰۱:۳۴:۱۰
ما ترک جان از اول این کار گفته‌ایمآن را که جان عزیز بود در خطر بودمصرع دوم "خطر" به یقین درست نیست و باید "حذر" باشد.
user_image
۷
۱۳۹۵/۱۰/۱۹ - ۰۱:۵۲:۰۷
از دست دوست هر چه ستانی شکر بودوز دست غیر دوست تبرزد تبر بودتبرزد=گونه شیرین میوه های آبدار همچون انگور و خربزه و زردآلو گونه ای خرماتبرزد= قند سفید و نبات یا نمک شفاف چون از غایت سختی آن را به تبر بشکنند
user_image
Polestar
۱۴۰۰/۰۳/۰۴ - ۲۳:۵۵:۰۷
عجب چیزی سروده !!
user_image
قاسم صمصامی
۱۴۰۱/۰۱/۰۸ - ۰۸:۲۲:۲۶
شیوایی کلام در این شعر به حدی است که با خواندن هر بار، (حتی به صورت مکرر) انسان به وجد می آید و انگار تازه به این شعر سعدی رسیده، لطیفی و طنازی این شعر قابل وصف نیست.  
user_image
ادبیات
۱۴۰۲/۰۸/۲۹ - ۱۶:۱۶:۲۰
سعدی. عشقی، خدا را صد هزار بار شکر که سعدی را  آفرید. 
user_image
nabavar
۱۴۰۲/۱۲/۱۵ - ۱۷:۲۸:۵۰
دوست
از لب شیرین دوست ساز بم و زیر خوشدر خم گیسوی دوست بسته زنجیر خوشگر که بخواند به مهر ور که براند به قهر در شب هجران دوست ناله ی شبگیرخوشگر بنوازد به لطف ، ور بنوازد به چوب از اثر لطف دوست ترکه ی تدبیر خوششعله به جانم کشد تیغ زند بر سرم تیزی پیکان دوست چون دم شمشیرخوشعهد ببندد به ناز گرچه وفایش بعید بسته ی پیمان دوست گر که به تأخیر خوشگر بپسندد بجاست ور نپسندد رواست برسر آمال دوست شیوه ی تفسیر خوشجور و ستم را ” نیا “ با دل جان می خردوصلت فردای دوست عذر به تقصیر خوش