
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۷۱
۱
بخت این کند که رای تو با ما یکی شود
تا بشنود حسود و بر او ناوکی شود
۲
خونم بریز و بر سر خاکم گذار کن
کاین رنج و سختیم همه پیش اندکی شود
۳
آن را مسلم است تماشای نوبهار
کز عشق بوستان گل و خارش یکی شود
۴
ای مفلس آنچه در سر توست از خیال گنج
پایت ضرورت است که در مهلکی شود
۵
سعدی در این کمند به دیوانگی فتاد
گر دیگرش خلاص بود زیرکی شود
تصاویر و صوت


نظرات
رضا آفاق