
سعدی
غزل شمارهٔ ۲۷۲
۱
آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود
۲
عشق دانی چیست سلطانی که هر جا خیمه زد
بی خلاف آن مملکت بر وی مقرر میشود
۳
دیگران را تلخ میآید شراب جور عشق
ما ز دست دوست میگیریم و شکر میشود
۴
دل ز جان برگیر و در بر گیر یار مهربان
گر بدین مقدارت آن دولت میسر میشود
۵
هرگزم در سر نبود اندیشه سودا ولیک
پیل اگر دربند میافتد مسخر میشود
۶
عیشها دارم در این آتش که بینی دم به دم
کاندرونم گرچه میسوزد منور میشود
۷
تا نپنداری که با دیگر کسم خاطر خوشست
ظاهرم با جمع و خاطر جای دیگر میشود
۸
غیرتم گوید نگویم با حریفان راز خویش
باز میبینم که در آفاق دفتر میشود
۹
آب شوق از چشم سعدی میرود بر دست و خط
لاجرم چون شعر میآید سخن تر میشود
۱۰
قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود
چون همیسوزد جهان از وی معطر میشود
تصاویر و صوت



نظرات
پارسا
محمد.ک
ابراهیم
جواد علی آبادی
م. اشراق
پاسخ: متن کاملا صحیح و مطابق متن چاپی تصحیح فروغی است .
گمنام-۱
پدرام ملکی
هیچکس بی نام
زهرا
محمود
امیر