سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۸۱

۱

امیدوار چنانم که کار بسته برآید

وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید

۲

من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو

جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید

۳

به رغم دشمنم ای دوست سایه‌ای به سر آور

که موش کور نخواهد که آفتاب برآید

۴

گلم ز دست به دربرد روزگار مخالف

امید هست که خارم ز پای هم به درآید

۵

گرم حیات بماند نماند این غم و حسرت

و گر نمیرد بلبل درخت گل به بر آید

۶

ز بس که در نظر آمد خیال روی تو ما را

چنان شدم که به جهدم خیال در نظر آید

۷

هزار قرعه به نامت زدیم و بازنگشتی

ندانم آیت رحمت به طالع که برآید

۸

ضرورتست که روزی به کوه رفته ز دستت

چنان بگرید سعدی که آب تا کمر آید

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 761
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 501
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 553
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
افسر آریا :

نظرات

user_image
وکیلی
۱۳۹۵/۱۲/۱۴ - ۱۳:۰۱:۱۱
و گر نمیرد بلبل درخت گل به بر آید....به نظر میرسه که یه هجا کم داره...همچنین مصرع آخر
user_image
لبخند
۱۳۹۷/۰۶/۲۹ - ۲۳:۱۷:۲۰
این مصراع پایین به تنهایی اگه جایی نوشته بشه یعنی چی؟امیدوار چنانم که کار بسته براید...
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۶/۳۰ - ۱۴:۰۴:۴۶
امیدم آن است که گره کور کار من وا شود.(بسامان شوم)باشد که روزگار روی خوش به من نشان دهد و به تو برسم.در نومیدی بسی (بسا) امید است.
user_image
Somaye
۱۳۹۸/۰۹/۱۳ - ۲۱:۱۳:۴۰
در مصرع وگرنمیرد بلبل و مصرع آخر کلمه ی بگرید ، آهنگ شعر بهم میخوره . تلفظشون چجوری میشه؟
user_image
سپهر
۱۳۹۹/۰۱/۱۴ - ۱۱:۳۳:۲۹
با سلام خدمت بانو somayeمطلب موجود در دوبیت کذا که به گوش حضرتعالی ناآشنا آمده یک اختیار شاعری پر کاربرد هست که بر طبق آن یک هجای بلند جایگزین دو هجای کوتاه میشود و در اینجا مفاعلن فعلاتن بر اثر همین اختیار به مفاعلن مفعولن مبدل شده است.چند مثال از این اختیار شاعری:مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن که گاه تبدیل به مفعولن فاعلن میشودگویی بط سفید جامه به صابون زده ستکبک دری ساق پا در قدح خون زده ستبر گل‌تر عندلیب گنج فریدون زده‌ستلشکر چین در بهار بر که و هامون زده‌ستلاله سوی جویبار لشکر بیرون زده‌ستخیمهٔ او سبزگون، خرگه او آتشین… (منوچهری)یامفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعل (فعول) که تبدیل به مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن فاع در مصراع نخست شده است‌.در کارگه کوزه گری رفتم دوشدیدم دو هزار کوزه گویا و خموشناگاه یکی کوزه برآورد خروشکو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش (عمر خیام نیشابوری)امیدوارم
پاسخ خود را گرفته باشید.تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد