سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۸۲

۱

مرا چو آرزوی روی آن نگار آید

چو بلبلم هوس ناله‌های زار آید

۲

میان انجمن از لعل او چو آرم یاد

مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید

۳

ز رنگ لاله مرا روی دلبر آید یاد

ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید

۴

گلی به دست من آید چو روی تو هیهات

هزار سال دگر گر چنین بهار آید

۵

خسان خورند بر از باغ وصل او و مرا

ز گلستان جمالش نصیب خار آید

۶

طمع مدار وصالی که بی فراق بود

هرآینه پس هر مستیی خمار آید

۷

مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت

که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید

۸

فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند

بهار وصل ندانم که کی به بار آید

۹

دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی

چو بر امید وصالست خوشگوار آید

۱۰

پس از تحمل سختی امید وصل مراست

که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید

۱۱

ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا

بجست و در دل مردان هوشیار آید

۱۲

چو عمر خوش نفسی گر گذر کنی بر من

مرا همان نفس از عمر در شمار آید

۱۳

بجز غلامی دلدار خویش سعدی را

ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 761
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 696
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 574
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
افسر آریا :

نظرات

user_image
سعید قاضی
۱۳۹۴/۰۶/۰۵ - ۰۹:۲۱:۴۳
استاد عبدالوهاب شهیدی در گل های تازه شماره یک با همراهی پیانوی استاد جواد معروفی این شعر را بصورت آوازی در دشتی اجرا کرده اند. بسیار زیباست.البته استاد شهیدی مصرع اول بیت دوم را اینگونه خوانده اند:میان انجمن از لعل او چو یاد آرم....
user_image
شمس شیرازی
۱۳۹۴/۰۹/۱۱ - ۱۷:۰۸:۲۴
گلی به دست من آید چو روی تو ؟ هیهات!هزار سال دگر ، گر چنین بهار بر آید
user_image
ایرانی
۱۳۹۷/۰۷/۱۴ - ۰۶:۵۵:۴۴
درود بر روان پاک سعدی شیرازی.
user_image
امین
۱۳۹۷/۰۷/۱۴ - ۰۶:۵۶:۴۵
طمع مدار وصالی که بی فراق بودهرآینه پس هر مستیی خمار آیدز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفابجست و در دل مردان هوشیار آید.
user_image
سید مصطفی سامع
۱۴۰۳/۰۳/۱۵ - ۱۵:۳۴:۰۴
شعر شماره ۱۷۴ نیکی  بهار عمـــر گر طـی شـد خـزانِ او چیکار آیدنه طاقت در بدن ماند نه کار،از جسم زار آید به راه ومسلک جـــانان بیا طی کن بهار عمربجز سیر ولای او، نه ســودی در  گذار آید اگر تاب وتـوان باشد بیا نیکی به مردم کنکه نیکی کردنـت آخر به محــشر در شمار آید بیا بهـر سفر یـک توشه ی جـــانا مهــیا کنکف خالی و بار معصــــیت بر تو فشار آید شبــی با ناله وآهـی بگــو  یارب پناهی دهسوای بندگــی تو  چه چیزی مر بکار  آید کریم و راحمی  ای دلبر دلجو، به دل ساکنولـی دستـم تهی باشـد مرا شرم از ندار آید برو بر راه حق سامـع به عون کبریا هر دم نترس از زحمت هستی دعا دفع شـرار آید یکشنبه ۱۳-۰۳-۱۴۰۳