سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۹

۱

متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

متوجه است با ما سخنان بی‌حسیبت

۲

چو نمی‌توان صبوری ستمت کشم ضروری

مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت

۳

اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت

وگرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت

۴

به قیاس در نگنجی و به وصف در نیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

۵

اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهی

نه چنان که بنده باشم همه عمر در رکیبت

۶

عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند

مگر او ندیده باشد رخ پارسافریبت

۷

تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت

به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت

۸

تو درخت خوب‌منظر همه میوه‌ای ولیکن

چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت

۹

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت

۱۰

تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی

بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 626
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 486
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 540
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
سهیل قاسمی :
پری ساتکنی عندلیب :
مریم فقیهی کیا :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
افسر آریا :
امیر اثنی عشری :

نظرات

user_image
یحیی باقری
۱۳۹۲/۰۱/۲۸ - ۰۱:۰۳:۵۱
با عرض سلامدر بیت9 این غزل به نظر میرسد اشکالی در وزن وجود داشته باشد چون بیت با سکته همراه است و به راحتی ابیات درگر خوانده نمی شود
user_image
رضا اقمشه
۱۳۹۳/۰۴/۲۱ - ۰۳:۲۶:۰۹
با سلام و تشکر از همکاران گنجور در بیت آخر باید "لهیبت" باشد به جای "لهیبت" خدانگهدار
user_image
وشایق
۱۳۹۴/۰۴/۲۲ - ۱۹:۱۲:۴۰
با سلام ( متناسبند و موزون حرکات دلفریبت .... ) کل عالم یر اساس توازن و تقارن و تناسب و تعادل بر با شده است و اگر کوچکترین خللی در این تناسبات بوجود اید تمام دنیا کن فیکون خواهد شد بر اساس لین روابط است که ستارگان در مدار خاص خودشان در گردشند و حیات در کره زمین بوجود امد و خورشید نور افشانی میکند وعلوم طبیعی هر روز بیشرفت میکندو خلاصه اینکه عالم با این توازن زیباست و موسیقی زیباست و خلقت زیباست
user_image
بهروز
۱۳۹۴/۰۵/۱۲ - ۰۹:۵۶:۳۴
بیت هفتم -تو برون در خبر نداری...- مرا به یاد این ابیات از عراقی انداخت:به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادندکه برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟در دیر می‌زدم من، که یکی ز در در آمدکه : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
user_image
آرمان سلیمی کوچی
۱۳۹۶/۰۴/۰۹ - ۱۵:۳۹:۴۸
بیت 7: تو خبر نداری که بیرون از سراپرده تو، آتش عشقت چه غوغایی در دل عاشقان برانگیخته است. از سراپرده ات بیرون بیا و خودت را آشکار کن در غیر این صورت، آه های آتشین عاشقانت، سراپرده تو را به آتش خواهند کشید.حجیب: ممال از حجاب. به معنی حجاب و سراپرده.
user_image
لاله
۱۳۹۷/۰۸/۱۴ - ۰۶:۰۰:۲۴
اساتید محترمکسی هست که من رو از گمراهی خارج کنه ?این وزن مگه از اوزان دوری نیست ?اگه هست سعدی چرا رعایت نکرده ??
user_image
محسن.۲
۱۳۹۷/۰۸/۱۴ - ۱۴:۲۳:۴۳
لالهدرست است غزل از اوزان دوری و طرب انگیز است، فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن، اشتباهی رخ نداده است
user_image
لاله
۱۳۹۷/۰۸/۱۵ - ۰۸:۵۹:۱۲
پس چرا سطرهای مثلا 11 , 9, 8 سعدی هجای کشیده ی نیمه ی اول رو که میتونه اضافه بر وزن بیاد رو هجای کوتاه آغاز نیم مصراع بعد قرار داده ?خیلی برام سواله خواهش می کنم دقیق واسم توضیح بدیدچون من شنیده بودم اینکار خطاست نباید انجام دادتوی نیم مصراع بعدی واقعا اصلا گاهی _ و _ نمیشه بیاد
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۸/۱۵ - ۱۹:۰۷:۴۴
پایان نیم مصراع نخست هجا همواره بلند است ولی میشود کشیده یا کوتاه آورد.ایست یا مکث در پایان پاره نخست هر مصراع از ویژگی های این وزن است(میشود کرد یا باید کرد)باید به گونه ای هجای هر مصراع را شمارش کرد که هیچگاه فرد نباشند.تو شبی در انتظاری/ ننشسته‌ای چه دانیت/ش/بی/د/رن/ت/ظا/ری فعلات فاعلاتنن/ن/شس/ت/ای/چ/دا/نی فعلات فاعلاتنکه چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبتک/چ/شب/گ/ذش/ت/بر/من فعلات فاعلاتنت/ظ/را/ن/نا/ش/کی/بت فعلات فاعلاتناین سه باشد دگر ایرادی نیست.
user_image
لاله
۱۳۹۷/۰۸/۱۶ - ۰۸:۰۰:۴۲
کاملا توجیه نشدم ولی تشکر می کنم که وقت گذاشتید خیلی متشکرم
user_image
وحید رشدی
۱۳۹۸/۰۹/۲۹ - ۱۲:۰۴:۵۰
به نظرم در بیت 9 باید به جای "گذشت" عبارت "گذشته" باشد. هم معنی شعر بهتر می شود و هم وزن شعر
user_image
امیر
۱۳۹۹/۱۲/۰۷ - ۱۱:۳۹:۰۳
درود جناب وحید در رابطه با معنی شعر گذشت و گذشته فرقی نداره ولی گذشته کلمه ای عامیانه هست که قطعا نمی تونه اونجوری که شما می فر مایید باشه
user_image
fatima
۱۴۰۱/۰۴/۱۹ - ۱۰:۳۹:۱۸
سلام تعبیر و تفسیر این غزل رو میخوام
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۱۲ - ۰۷:۵۹:۰۵
وزن : فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن بیت اول متناسبند و موزون حرکاتِ دلفریبت  متوجّه است با ما سخنانِ بی حسیبت تمام رفتارهای دلربای تو در خور و متعادل و خوش آهنگ است و روی سخنان بی حساب تو با ماست . [ موزون = سنجیده و متعادل ، زیبا / حسیب = ممال حساب ، ]  بیت دوم چو نمی توان صبوری ، ستمس کِشم ضروری  مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت چون شکیبایی از تو ممکن نیست ، ناگزیر جفایت را تحمّل می کنم زیرا آن کسی که از ملامت تو آزرده شود البته آدمی نیست . [ مگر = همانا ، به تحقیق / عتیب = سرزنش و ملامت  بیت سوم اگرم تو خصم باشی ، نروم ز پیشِ تیرت وگَرم تو سیل باشی ، نگریزم از نشیبت اگر تو دشمن من باشی ، خود را از پیشت کنار نمی کشم و چنانچه جریان سیلی را به جانم روان کنی ، از برابر آن سیل به بلندی نمی گریزم . [ نشیب = شیب و سرازیری ]  بیت چهارم به قیاس در نگنجی و به وصف درنیایی  متحیّرم در اوصافِ جمال و روی و زیبت به سنجش درنمی آیی و توصیف ناپذیری ، من در بیان توصیف زیبایی تو و چهره ات و زیور و آرایشت درمانده و حیرانم . [ قیاس = مقایسه ، سنجش / زیب = زینت و زیبایی ] بیت پنجم اگرم برآوَرد بخت به تختِ پادشاهی نه چنانکه بنده باشم همه عُمر در رکیبت اگر بخت و اقبال مرا به تختِ فرمانروایی نشانده ، این پادشاهی آن قدر برایم ارزشمند نیست که همۀ عمر در رکابت باشم . [ رکیب = حلقه آهنی که بر دو سوی زین آویخته است و سوار پای در آن حلقه استوار کند (لغت نامه) / در رکاب بودن = کنایه از بنده و فرمانبر و همراه و ملازم بودن ] بیت ششم عجب از کسی در این شهر که پارسا بمانَد  مگر او ندیده باشد رُخِ پارسا فریبت از کسی که در این شهر پرهیزگار بماند در شگفتم ، زیرا او حتماََ چهرۀ عابدفریب تو را ندیده است تا دست از زهد و پارسایی بشوید . [ مگر = کلمه استثنا به معنی اِلّا ، به غیر ]  بیت هفتم تو برون خبر نداری که چه می رود ز عشقت  به درآی ، اگر نه آتش بزنیم در حجیبت تو نمی دانی که در بیرون سرایت در اثر عشق تو چه روی می دهد و عشّاق چه می کنند . بیرون بیا ، وگرنه حجاب و پرده ای را که مانع از دیدار توست ، به آتش می کشیم . [ به در آمدن = ظاهر گشتن ، نمایان شدن / حجیب = حجاب ، پرده ]  بیت هشتم تو درخت خوب منظر همه میوه ای ، ولیکن چه کنم به دستِ کوته که نمی رسد به سیبت ؟ ای محبوب من که بسانِ درختی زیبا و پر میوه ای ، چه کنم که دستانم کوتاه است و توانِ چیدن میوه ای از درخت قامتت نصیبم نمی شود . [ خوب منظر = خوش سیما ، خوب رو / لیکن = امّا ، ولی ]  بیت نهم تو شبی در انتظاری ننشسته ای ، چه دانی که چه شب گذشت بر منتظرانِ ناشکیبت تو هیچ شبی را در انتظار محبوبی بیدار ننشسته ای تا بدانی که منتظران ناشکیبای تو درازای شب را چگونه سپری می سازند .  بیت دهم تو خود ای شبِ جدایی ، چه شبی بدین درازی ؟ بگُذر که جانِ سعدی بگداخت از نهیبت ای شبِ فراق ، چه شبی هستی که این قدر دیر می پایی و پایان نمی پذیری ؟ سپری شو که جان سعدی از بیم پایان ناپذیریی ات گداخت و ذوب شو . [ گداختن = سوختن و ذوب شدن / نهیب = بیم و هراس / جان گداختن = کمال بی قراری و ناآرامی و عاشقی ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .