سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۲۹۳

۱

آفتاب است آن پری‌رخ؟ یا ملائک؟ یا بشر؟

قامت است آن؟ یا قیامت؟ یا الف؟ یا نیشکر؟

۲

هَدَّ صَبری ما تَوَلّیٰ؛ رَدَّ عَقلی ما ثَنیٰ

صادَ قَلبی ما تَمَشّیٰ؛ زادَ وَجدی ما عَبَر

۳

گُلبُن است آن؟ یا تنِ نازک‌نهادش؟ یا حریر؟

آهن است آن؟ یا دل نامهربانش؟ یا حَجَر؟

۴

تِهْتُ؛ و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی؟ إِنْ نَأیٰ

حِرْتُ؛ وَ المَأمولُ نَحوی، مَا احْتِیالی إِن هَجَر؟

۵

باغ فردوس است؛ گلبرگش نخوانم یا بهار

جان شیرین است؛ خورشیدش نگویم یا قمر

۶

قُلْ لِمَن یَبغِی فِراراً مِنهُ: هَل لی سَلْوَةٌ؟

أَم عَلَی التَّقدیرِ أَنّی أَبْتَغِي، أَینَ الْمَفَر؟

۷

بر فراز سرو سیمینَش چو بخرامد به ناز

چشم شورانگیز بین! تا نَجم بینی بر شجر

۸

یَکرَهُ الْمَحبوبُ وَصلِی؛ أَنْتَهِي عَمّا نَهیٰ

یَرسِمُ المنظورُ قَتلی، أَرتَضِی فی ما أَمَر

۹

کاش اندک‌ مایه نرمی در خطابش دیدمی

وَر مرا عشقش به سختی کُشت، سهل است این‌ قَدَر

۱۰

قِیلَ لی: فِی ‌الحُبِّ أَخطارٌ و تَحصیلُ المُنیٰ

دُولَةٌ؛ أَلقِی بِمَن‌ أَلقیٰ بِروحِی فِی ‌الْخَطر

۱۱

گوشه گیر ای یار! یا جان در میان آور! که عشق

تیرباران است؛ یا تسلیم باید یا حَذَر

۱۲

فَالتَّنائی غُصَّةٌ؛ ما ذاقَ إِلّا مَن صَبا

و التّدَانِی فُرصةٌ؛ ما نالَ إِلّا مَن صَبَر

۱۳

دخترانِ طبع را یعنی سخن با این جمال

آبرویی نیست پیش آنِ آن زیبا پسر

۱۴

لَحْظُکَ ‌القَتّالُ یَغْوِی فی هَلاکی؛ لا تَدَعْ!

عِطْفُکَ ‌المَیّاسُ یَسْعیٰ فی بَلائی؛ لا تَذَرْ!

۱۵

آخر ای سرو روان! بر ما گذر کن یک زمان!

آخر ای آرام جان! در ما نظر کن یک نظر!

۱۶

یا رَخیمَ الْجِسمِ! لَوْلا أَنتَ، شَخصی مَا انْحَنیٰ

یا کَحیلَ ‌الطَرفِ! لَوْلا أَنتَ، دَمعِی مَا انْحَدَر

۱۷

دوستی را گفتم اینک عمر شد، گفت ای عجب!

طُرفه می‌دارم که بی دلدار چون بردی به سر؟

۱۸

بَعضُ خِلّانِی أَتانِی سائِلاً عَن قِصَّتی

قُلتُ لا تَسأَلْ! صُفارُ الْوَجهِ یُغْنِی عَنْ خَبَر

۱۹

گفت سعدی! صبر کن؛ یا سیم و زر ده، یا گریز!

عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 767
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 432
حجت الله عباسی :
محسن لیله‌کوهی :
حمیدرضا محمدی :
فاطمه زندی :
سعیده تهرانی‌نسب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
علیرضا نخجوانی
۱۳۹۱/۰۸/۱۷ - ۰۲:۰۷:۲۲
گمان می‌کنم یک "آن" در مصرع پایین اضافی‌ست:"آبرویی نیست پیش آن آن زیبا پسر"
user_image
علی اکبر
۱۳۹۱/۱۱/۱۸ - ۰۸:۰۲:۴۰
برادر گرامیآن اول به معنای دارایی و داشتن چیزیست
user_image
محمد‌حسین ابراهیم‌زاده
۱۳۹۲/۱۲/۰۹ - ۱۹:۰۶:۳۲
در نسخه ی مکتوب این مصرع این گونه درج شده : آبرویی نیست پیش روی آن زیبا پسر
پاسخ: با تشکر، متن مطابق چاپ و تصحیح فروغی است که در آن «آن آن» آمده.
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۳/۱۳ - ۰۰:۴۶:۴۷
@علیرضا: "آبرویی نیست پبشِ آنِ آن زیبا پسر" یعنی که پیش جمال آن زیبا پسر.اشاره به مصرع اول داره.
user_image
۰۰
۱۳۹۷/۰۱/۲۸ - ۱۶:۰۵:۵۵
سلام اگه میشه معنی ابیات عربی رو بنوسید
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۱/۲۸ - ۱۷:۱۴:۱۷
چند بیتش را با گوگل و لغتنامه توانستم که از درستی آنها مطمئن نیستم چون عاشقانه است و سخت مینویسم ولی نه با اطمینان:هد صبری ما تولی رد عقلی ما ثنامنهدم میکند صبرم چون پشت کند و برمیگرداند عقلم را چون برمیگرددصاد قلبی ما تمشی زاد وجدی ما عبرصید میشود قلبم چون بخرامد و زیاد میشود شوققم چون عبور کندتهت و المطلوب عندی کیف حالی ان ناهاج و واجم مطلوبم کنارم است پس چه حالی میشوم پیشم نباشدحرت و المامول نحوی ما احتیالی ان هجرحیرانم و آرزومند چه چاره کنم اگر رفتقل لمن یبغی فرارا منه هل لی سلوهبگو برای کسی که میگوید ازو بگریز آیا برایم تسلی هستام علی التقدیر انی ابتغی این المفرگرفتم به تقدیر بسپارم کجا باقی است برای فراریکره المحبوب وصلی انتهی عما نهیاکراه دارد محبوب از وصال من،تمام میکنم هر چه گفته و نهی کردهیرسم المنظور قتلی ارتضی فیما امرنقشه قتلم را می کشد راضی ام به حکمشقیل لی فی الحب اخطار و تحصیل المنیگفتند به من در عشق چه خطراتی است و یافتن آرزوهایمدوله القی بمن القی بروحی فی الخطربختی است که میرسم به آن وقتی برسم به کسی که جانم را در خطر می اندازد فالتنائی غصه ما ذاق الا من صبابراستی قصه غصه جدایی را درد چشیده میداند فقطو التدانی فرصه ما نال الا من صبرو جور نمیشود فرصت رسیدن مگر با صبر زیاد
user_image
۰۰
۱۳۹۷/۰۲/۰۴ - ۰۱:۱۵:۱۰
مرسی
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۲/۰۹ - ۱۰:۲۵:۲۷
لحظک القتال یغوی فی هلاکی لا تدعوسوسه کشتن مرا از خود دور کنعطفک المیاس یسعی فی بلائی لا تذراندام خرامانت میکوشد مرا در بلا اندازد مگذاریا رخیم الجسم لو لا انت شخصی ما انحنیای باریک میان اگر تو نبودی تن من خمیده نمیشدای که چشمان سرمه ای داری اگر تو نبودی اینچنین اشکبار نبودمبعض خلانی اتانی سائلا عن قصتیدوستی پیشم آمد و پرسید چگونه ای؟قلت لا تسئل صفار الوجه یغنی عن خبرگفتم نپرس چهره زردم خبر میدهد از دردم
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۲/۰۹ - ۱۰:۴۴:۴۷
یا کحیل الطرف لو لا انت دمعی ما انحدرای که چشمان سرمه ای داری اگر تو نبودی اینچنین اشکبار نبودمعطفک المیاسعطف یعنی چرخش و انحنامیاس=خرامان و چالاکعطفک المیاس:گودی و برجستگی فریبنده بدنفراز و فرود تن معشوق که عاشق را بشوراند
user_image
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
۱۳۹۹/۰۷/۱۵ - ۱۷:۱۸:۰۳
ــــــعشق را یا مالْ باید یا صبوری یا «سفر».ـ سفر انگار دراین عبارتِ سعدی، بیرون کشیدنِ آهسته آهسته یِ خود است از گودالی که به تعبیری، رویِ آن را با گُلِ سرخ پوشانده بودند و تو بی هوا درآن افتادی، و یا درمانِ آهسته آهسته یِ جایِ نیشِ کژدُمی که تو دستِ خود را به عمد سویِ آن کژ کردی.ـــــــــــــــ در یک غذاخوریِ بینِ راهی نشسته ام. ابرها دارند نم پس می دهند. دارم به خشکیِ درخشنده ی زیر اتوبوس نگاه می کنم...#سعدی#احمد_آذرکمان، چهاردهم مهر 1399
user_image
یلدا پاییزِسرد
۱۴۰۲/۰۱/۱۱ - ۰۴:۵۵:۰۸
خانم تهرانی تمام اعراب هارو اشتباه خوندن... 
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۳/۰۱/۲۱ - ۰۳:۳۸:۰۴
اصلاح و ترجمه متن با یاری و همراهی استاد ارجمندم دکتر عباچی عزیز انجام شده است. از ایشان سپاسگزارم که با صبر و حوصله، چندین روز برای اصلاح و ترجمه وقت گذاشتند. خدایشان به سلامت بدارد.   بیت 2 هَدَّ صَبری ما تَوَلّیٰ؛ رَدَّ عَقلی ما ثَنیٰ صادَ قَلبی ما تَمَشّیٰ؛ زادَ وَجدی ما عَبَر هَدَّ: سخت ویران کرد؛ سست و ناتوان کرد. ما در هر دو مصرع، مای مصدری است و فعل را در معنا به مصدر تبدیل می‌کند. تَوَلّیٰ: روی برگرداند ثَنیٰ: خم کرد، از روی غرور روی گرداند تَمَشّیٰ: راه رفت روی گردانیدن او صبرم را از بین برد و خم کردن پهلویش عقلم را برگرداند. (مجنونم کرد.) راه رفتنش قلبم را به دام انداخت و گذر کردنش اشتیاقم را دو چندان کرد.   بیت 4 تِهْتُ؛ و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی؟ إِنْ نَأیٰ حِرْتُ؛ وَ المَأمولُ نَحوی، مَا احْتِیالی إِن هَجَر؟ تِهْتُ: حیرت زده شدم نَأیٰ: سرسنگینی و تکبر کرد حِرْتُ: حیرت زده شدم مَأمول: کسی یا چیزی که آرزو شده است. احْتِیال: چاره هَجَرَ: ترک کرد، دوری گزید سرگردان شدم در حالی که یارِ دل‌خواه در نزد من است. حالم چگونه است؟ اگر سرسنگینی و تکبر کند. حیرت زده شدم در حالی که آرزویم نزدیک من است، چاره چیست اگر دوری گزیند و مرا ترک کند؟   بیت 6 قُلْ لِمَن یَبغِی فِراراً مِنهُ: هَل لی سَلْوَةٌ؟ أَم عَلَی التَّقدیرِ أَنّی أَبْتَغِی، أَینَ الْمَفَر؟ یَبغِی: می‌خواهد سَلْوَة و سُلْوَة: خوشی و آسایش و فراخ در زندگی أَبْتَغِی: می‌خواهم مَفَر: جای فرار (اسم مکان) به کسی که از من می‌خواهد از او بگریزم بگو آیا من آسایشی دارم؟ یا این که خواسته‌ام را بر تقدیر قرار دهم. (اگر تقدیر و سرنوشت است من می‌پذیرم.) پس به کجا فرار کنم؟   بیت 8 یَکرَهُ الْمَحبوبُ وَصلِی؛ أَنتَهِی عَمّا نَهیٰ یَرسِمُ المنظورُ قَتلی، أَرتَضِی فی ما أَمَر یَکرَهُ: بدش می‌آید، ناپسند می‌دارد. أَنتَهِی: می‌پذیرم، گردن می‌گذارم أَرتَضِی: راضی می‌شوم محبوبم از رسیدن به من کراهت دارد (خوشش نمی‌آید)، من آن‌چه را نهی کرده است گردن می‌گذارم. این محبوب، نقشۀ کشتن مرا می‌کَشد و من به آن چه دستور دهد راضی و خشنود هستم.   بیت 10 قِیلَ لی: فِی ‌الحُبِّ أَخطارٌ و تَحصیلُ المُنیٰ دُولَةٌ؛ أَلقِی بِمَن‌ أَلقیٰ بِروحی فِی ‌الْخَطر حُبّ: عشق و دوستی  أَخطارٌ: هلاک و نابودی مُنیٰ: آرزوها (جمع مُنْیة) دُولَةٌ: کار سخت و دشوار، آن‌چه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد  أَلقِی: ملاقات می‌کنم، استقبال می‌کنم أَلقیٰ بِـ: انداخت با توجه به ترجمۀ کلمۀ «دولة» دو ترجمه صحیح است: به من گفته شده در عشق، مُشْرف شدن به هلاک و نابودی است و به دست آوردن آرزوها کاری سخت و دشوار است. از کسی که جان مرا در سختی انداخت (یعنی محبوب) استقبال می‌کنم. به من گفته شد در عشق خطرهائی وجود دارد و رسیدن به آرزوها گاهی پیش می‌آید و گاهی پیش نمی‌آید ، من ملاقات می‌کنم با آن کس که جانم را در معرض خطر قرار داده است.   بیت 12 فَالتَّنائی غُصَّةٌ؛ ما ذاقَ إِلّا مَن صَبا و التّدَانِی فُرصةٌ؛ ما نالَ إِلّا مَن صَبَر التَّنَائِی: دور شدن ذاقَ: چشید صَبا، عشق ورزید، اشتیاق پیدا کرد تدَانی: نزدیک شدن نالَ: نائل شد، رسید دوری، غم و غصه است، جز کسی که عشق می‌ورزد آن را نمی‌چشد و رسیدن به محبوب فرصتی است که جز کسی که صبر می‌کند به آن نمی‌رسد.   بیت 14 لَحْظُکَ ‌القَتّالُ یَغْوِی فی هَلاکی؛ لا تَدَعْ! عِطْفُکَ ‌المَیّاسُ یَسْعیٰ فی بَلائی؛ لا تَذَرْ! لَحْظ: چشم یَغْوِی: گمراه می‌کند، فریب می‌دهد عِطْف: کنار و جانب چیزی مَیّاس: کسی که با ناز و کرشمه راه می‌رود. یَسْعیٰ: سعی و تلاش می‌کند لا تَذَرْ: رها مکن، مگذار چشم قتال تو در کشتنِ من فریب می‌دهد و گمراه می‌کند، رها مکن. (کشتنم را رها مکن). تکان خوردن پهلویت با ناز و کرشمه دارد در بلا رساندن به من تلاش می‌کند. آن را ترک مکن. (بلا رساندن به من را رها مکن) این بیت ترکیب دیگری هم دارد که از نظر نحوی ارجح است اما معنایش از مشی و زبان سعدی به دور است: لَحْظَکَ ‌القَتّالَ یَغْوِی فی هَلاکی؛ لا تَدَعْ! عِطْفَکَ ‌المَیّاسَ یَسْعیٰ فی بَلائی؛ لا تَذَرْ! نگذار چشم قتال تو من را برای کشته شدن فریب دهد، و نگذار تکان خوردن پهلویت با ناز و کرشمه برای انداختن من در بلا و مصیبت تلاش کند.   بیت 16 یا رَخیمَ الْجِسمِ! لَوْلا أَنتَ، شَخصی مَا انْحَنیٰ یا کَحیلَ ‌الطَرفِ! لَوْلا أَنتَ، دَمعی مَا انْحَدَر رَخیم: لطیف شَخص: ندام، قد انْحَنیٰ: خمید کَحیل: سرمه کشیده دَمع: اشک اِنْحَدَر: فرو ریخت، سرازیر شد ای که دارای بدن نرم و لطیف هستی اگر تو نبودی تنم خمیده نمی‌شد. ای که دارای چشمان سرمه کشیده شده هستی اگر تو نبودی اشکم سرازیر نمی‌شد.   بیت 18 بَعضُ خِلّانِی أَتانِی سائِلاً عَن قِصَّتی قُلتُ لا تَسأَلْ! صُفارُ الْوَجهِ یُغْنِی عَنْ خَبَر خِلّان: دوستان صمیمی أَتا: آمد صُفار: زردی یُغْنِی: بی  نیاز می‌کند برخی دوستانم برای سؤال از ماجرای من نزدم آمدند. گفتم از من نپرس چون زردی چهره‌ام بی نیاز از دریافت خبر می‌کند.
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۳/۰۱/۲۱ - ۰۴:۰۰:۳۳
در مورد بیت 4 و 10 توضیحی لازم است تا خوانندگان را به اشتباه نیاندازد. متن اولیه بیت 4 به این شکل بود: تِهْتُ؛ و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی؟ اِنَّ‌نا اِنَّ‌نا نه معنا دارد نه مرجعی برای ضمیر نا وجود دارد. با بررسی شکل‌های محتمل، به این نتیجه رسیدیم که باید إِنْ نَأیٰ باشد. نَأیٰ: سرسنگینی و تکبر کرد بعدا به نسخه استاد فروغی که در همین صفحه موجود است مراجعه کردم و متوجه شدم اِنْ نَآ نوشته است که از نظر معنا درست است اما استاد عباچی تذکر فرمودند که از نظر رسم الخط باید به شکل نَأیٰ نوشته شود. در قرآن سورۀ أَسراء آیۀ 83 چنین آمده: {وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَیٰ بِجَانِبِهِ  وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوسًا و ما هرگاه به انسان نعمتی عطا کنیم از آن رو بگرداند و دوری جوید، و هرگاه شر و بلایی به او روی آورد به کلی مأیوس و ناامید شود.   متن اولیه بیت 10 به این شکل بود: قِیلَ لی: فِی ‌الحُبِّ أَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ دَولَةٌ أَلقیٰ بِمَن أَلقیٰ بِروحی فِی ‌الْخَطر این ترکیب از جمله نمی‌تواند دارای معنا باشد. ترکیب‌های مختلف را بررسی نمودیم باز هم مشکل داشت. فعل أَلقیٰ بعد از دولة هیچ جایگاهی از نظر معنا و نحو نداشت چون نمی‌توانست خبر باشد (به خاطر نکره بودن دولة) نه می‌توانست جملۀ وصفیه باشد (به خاطر جنسیت). در تصویر کتاب استاد فروغی که در همین صفحه موجود است در جلوی این بیت، علامت سؤال «؟» گذاشته شده است یعنی ایشان هم متوجه ایراد بوده‌اند و به مفهوم مشخصی نرسیده‌اند. پس از بررسی‌های بسیار به این نتیجه رسیدیم که املای کلمه دَولة اشتباه است و باید دُولة باشد و نیز دو فعل أَلقیٰ در اینجا درست نیست. با بررسی شکل‌های مختلف فعل به این نتیجه رسیدیم که اولی باید أَلْقِی باشد (ثلاثی مجرد، مضارع برای أنا) و دومی أَلقیٰ (ثلاثی مزید باب افعال، ماضی برای هو) و نیز دُولة خبر برای تحصیل است و جمله تمام می شود و بعد از آن جملۀ جدید تفسیری است برای قبل از آن. قِیلَ لی: فِی ‌الحُبِّ أَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ دُولَةٌ. أَلقِی بِمَن أَلقیٰ بِروحی فِی ‌الْخَطر
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۳/۰۱/۲۲ - ۰۳:۴۱:۴۰
بیت 17 مصرع دوم با استفهام و بدون استفهام صحیح است. بنده بدون استفهام را بیشتر می پسندم دوستی را گفتم اینک عمر شد، گفت ای عجب! طُرفه می‌دارم که بی دلدار چون بردی به سر!    
user_image
جلال ارغوانی
۱۴۰۳/۰۶/۲۴ - ۲۰:۰۶:۳۲
یک اثر هنری دیگر از سعدی بزرگ