سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۰۱

۱

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

۲

بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای

حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر

۳

هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست

ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر

۴

زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم

متصور نشود صورت و بالای دگر

۵

وامقی بود که دیوانه عذرایی بود

منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر

۶

وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد

خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر

۷

بامدادان به تماشای چمن بیرون آی

تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر

۸

هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید

گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر

۹

بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست

سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 772
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 654
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
افسر آریا :
فاطمه زندی :
تناز پیراسته :

نظرات

user_image
اهورا
۱۳۸۹/۰۲/۰۷ - ۰۹:۴۵:۴۸
جی...این رو خیلی دوست دارم. بیحد سخن دلمه.. چقدر زیباست و ...
user_image
جلال زاده
۱۳۸۹/۱۱/۱۹ - ۰۷:۵۶:۴۲
به استقبال این غزل عماد خراسانی با مطلع :گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر رفته استفرهنگ هم با این مطلع به استقبال رفته است:از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر کو دلی تا بسپارم به دلارای دگرحافظ هم با غزل: گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر این غزل را استقبال کرده است جا دارد کلیه غزل ها با این مطلع جمع اوری شوند.
user_image
یگانه
۱۳۹۱/۰۲/۲۶ - ۱۳:۱۹:۱۲
درسته میگن حافظ حرف دل همه رو با دیوانش میزنه به نظر من سعدی خیلی دقیق تر این حرف رو می گه من اون روز تو کتاب فروشی نیت کردم و غزلیات سعدی رو باز کردم بهترین شعری بود که در زندگیم خواندم و شنیدم و هیچ وقت این لطف خدا رو فراموش نخواهم کرد این جواب تمام سوالاتی بود که در ذهنم حک شده بود
user_image
علی
۱۳۹۵/۰۸/۱۰ - ۰۷:۰۳:۲۳
این شعر با صدای ملکوتی استاد شجریان غوغاست...پیشنهاد میکنم گوش کنید!مخصوصا تک بیت ناب این شعر:بامدادان که برون می نهم از منزل پای ....
user_image
بی سواد
۱۳۹۵/۰۸/۱۱ - ۱۸:۲۷:۰۰
علی آقا، ممکن است کمی در باره صداهای ملکوت از جمله آن که نام بردید، این بی سواد را راهنمایی فرمایید؟؟
user_image
شیوا
۱۳۹۵/۱۱/۲۵ - ۱۲:۱۰:۲۶
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگراین مصراع به چه معنی ست؟
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۱۱/۲۵ - ۱۵:۱۹:۱۵
گرامی شیوا بامدادان به تماشای چمن بیرون آیتا فراغ از تو نماند به تماشای دگردرین ماناست : تو بیرون بیا ، تا مجالِ در دیگری نگاه کردن نداشته باشممانا باشی
user_image
بابک چندم
۱۳۹۵/۱۱/۲۷ - ۰۸:۰۳:۰۳
دو دوست گرامی،"تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر"بار معنوی دیگری را نیز در بر دارد:تا تماشای (دیدن) دگر (دگرباره) از تو در فراغ (جدایی،محرومی) نماند یعنی که : تا دگربار از تماشای تو محروم نشوم، تا تو را دگر بار تماشا کنم...بعید می نماید که عاشق محبوب خود را تهدید کند که اگر تو را دگربار نبینم آنگاه نظر خود را بر دیگری می اندازم، این رسم عاشقی نیست...سرتان شاد باد
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۱۱/۲۷ - ۱۵:۲۳:۵۵
گرامی بابکتعبیر شما نیز از شعر درست می نماید هر کس نظری داردولی در نظر قبلی ام تهدیدی نمی بینم ، پیشنهاد است و تشویق ، به هر حال چشم به سویی می رود ، با آمدن یار نظر از هر جای دیگر به سوی او بر می گردد . مانا باشید
user_image
...
۱۳۹۵/۱۱/۲۷ - ۱۵:۵۳:۳۷
بابک عزیزمن عذرخواهی میکنم. البته فراق به معنای جدایی هست و فراغ مفهوم آسایش و راحتی از امری رو داره.منو ببخشید بابت جسارتم.
user_image
بابک چندم
۱۳۹۵/۱۱/۲۷ - ۱۶:۳۶:۱۳
... جان،چه جسارتی ؟ به جای فراغ (جدایی، محرومی)، فراغ (بی بهرگی، تهی بودن، خالی بودن ) را جایگزین کنید و معنا در همان راستا خواهد بود...مهناز جان،این دو بیت حافظ مقصود را می رساند:خوشا دلی که مدام از پی نظر نرودبه هر درش که بخوانند بی خبر نروددلا مباش چنین هرزه گرد و هر جاییکه هیچ کار ز پیشت بدین هنر نروداگر وجه اشتراک سعدی، حافظ، مولوی و... را دریابیم می بینیم که جمله در یک راستا حرکت می کنند...سپاس از هر دو شما
user_image
...
۱۳۹۵/۱۱/۲۸ - ۰۰:۳۳:۲۷
عذر میخوام. یعنی چی فراغ (جدایی، محرومی) رو با فراغ (تهی بودن و ..) جایگزین کنم؟عرض کردم فراغ به معنی جدایی نیست. وقتی نیست چطور جایگزین کنم؟
user_image
حسین ۱
۱۳۹۵/۱۱/۲۸ - ۰۵:۲۰:۳۳
مثل اینکه اینبار هم باید در تأیید مهناز خانم باشمایشان به درستی فَراغ را به مانای ، وقت داشتن و مجال داشتن برداشت کرده اندمیگوید : اگر تو به تماشای چمن بیایی من فقط به تماشای تو بس می کنم و چشم بر همه چیز و همه کس خواهم بست . یا [ بیا تا تنها درگیر تماشای تو باشم]برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغچون دست میدهد نفسی نوبت فَراغ . {سعدی}پایدار باشید
user_image
بابک چندم
۱۳۹۵/۱۱/۲۸ - ۲۱:۵۳:۴۹
... جان،منظور این بود:به جای فراغ (جدایی، محرومی) که من آوردم، فراغ ( تهی بودن، خالی بودن) را جایگزین کنید، آنگاه می رسید به > بهره نداشتن، محروم بودن، جدا بودن...فراغ در کنار آسودگی و آرامش معانی دیگری را نیز در خود دارد، از جمله:-تهی گشتن، خالی شدن-فرصت-خلوت و...فارغ: رها شده، آزاد شدهفراغت از دغدغه: آسایشفراغت از بند: آزاد شده، رها گشته، جدا گشتهفراغت از گرفتاری: آزاد شده، رها شده، دور شده، جدا گشته....در اینجا اگر تهی بودن و خالی بودن را منظور کنی:تا تماشای (دیدن، رویت کردن) دگر(باره) از تو در فراغ (خالی، تهی، بی ثمر) نماندمی رسی به نتیجه بنده: تا دیده دگرباره از تو بی بهره نماند-> یعنی که تو را ببیندنوع خوانش دیگر آنست که دگر را برابر "دیگری" متصور شوی و فراغ را "فرصت، مجال"، آنگاه می رسی به نتیجه مهناز خانم.نمونه های دیگر از فراغ در بیان سعدی:-"گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغبه وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست"در این بیت به معنی رها بودن، جدا بودن.-"محبت با کسی دارم کز او با خود نمی آیمچو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد"فراغ در اینجا از خود بیخود شدن ، دور شدن ، رها شدن است.-"دو چشم ناز در پیشت فراغ از حال درویشتمگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی باشد"فراغ در اینجا: بی اعتنایی، بی خبری، دور بودن، جدا بودناز حافظ:-"مرا در خانه سروی هست که از سایه قدشفراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم"فراغ در اینجا بی نیازی، رهایی، جدایی-"به جلوه گل سوری نگاه می کردمکه بود در شب تیره به روشنی چو چراغچنان به حسن و جوانی خویشتن مغرورکه داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ"در اینجا: بی خبری، دوری، جداییامید که
پاسخ کفایت دهد...-حسین 1جان،اگر دقت کنی می بینی که من آوردم "این بار معنوی دیگری نیز دارد"، یعنی که از خوانش مهناز خانم ایراد نگرفتم و آنرا درست دانستم...این فقط در نتیجه گیریست که آنچنان که شما نیز آوردی نشان از آن دارد که عاشق در نبود محبوب توجه خود را به دیگری معطوف می دارد ( شرطی که آوردی همان "اگر بیایی" باشد، حال اگر محبوب نیاید چه؟ عاشق دیگر عاشق نیست یا هوش و حواسش پیش دیگریست؟ )...آنچه که من بیان کردم اینست که عاشق (راستین) شرط نمی گذارد، و یا در نبود محبوب به دیگری نمی پردازد که این هر دو "خلاف رسم عاشقی است."...پس در نتیجه گیری: اگر یک نتیجه آنست که عشقِ عاشق مشروط است، و نتیجه دیگر آنکه این عشق مشروط نیست؛ آنگاه کفه ترازو به سمت عشقِ بی شرط می باید سنگینی کند...در این بیت نیز که شاهد آوردی، فراغ همان "آسایش و آرامش" است نه مجال داشتن که آن "چو دست می دهد نفسی" است...شمایان نیز پایدار باشید
user_image
بابک چندم
۱۳۹۵/۱۱/۲۸ - ۲۲:۱۰:۰۲
در زمان فراغت از بند:"نوع خوانش دیگر" تبدیل شود به "نوع دیگر خوانش"و نمی گذارد به نمی گزارد
user_image
محمد رحیمی
۱۳۹۶/۰۸/۰۵ - ۰۰:۳۶:۰۴
با درود بر دوستان گرامی٬ به باور من٬ مراد سعدی همان فَراغ میباشد به معنی آسودگی و مقصود اینست که تو آنقدر مشغول شوی که فرصتی نداشته باشی که در فکر و تماشای دگری باشی. با سپاس بسیار
user_image
آذر
۱۳۹۶/۱۱/۲۸ - ۱۴:۰۴:۳۹
با سلامبی نهایت سپاس از تلاش برای مدون کردن اشعار شاعران ایران زمین.خواستم اعلام کنم صدایی که برای خواندن اشعار برگزیده شده اصلا گیرا نیست و متاسفانه گاهی اشعار را نیز غلط می خوانند. ضمن تشکر از زحمات دوست خواننده ی اشعار، خواهشمند است از صداهای گیراتری برای خواندن اشعار زیبای شاعران گرانمایه ی استفاده شود.سپاس دوبارهپاینده و پیروز باشید
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۱/۲۸ - ۱۶:۵۱:۱۱
آدر بانوشما اگر نمی پسندی ، دیگرانی چون من بسیار می پسندنداین امکان نیز برای شما فراهم است تا با صدایتان همه را بهره مند کنید.زنده باشید
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۱/۲۸ - ۱۶:۵۳:۵۷
ببخشید : آذر بانو
user_image
ایرانی
۱۳۹۷/۰۱/۲۵ - ۰۵:۰۶:۱۷
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آیدگویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر
user_image
جاوید
۱۳۹۷/۰۸/۲۶ - ۱۰:۰۱:۴۲
هرچی گشتیم صدای استاد شجریان رو برای این غزل پیدا نکردیم. میشه راهنمایی کنید!!!
user_image
کیانوش
۱۳۹۸/۰۵/۲۱ - ۱۴:۴۵:۵۶
رفته بودم دو سه روزی به تماشای دگرغافل از اینکه نباشد چو تو زیبای دگر به امیدی که بیائی و غم از دل بروددیده من نگرانست چو شب های دگر از نگاه گنه آلود دلم بگریزدتا فریبم ندهد چشم فریبای دگر رشکم آید که صبا از تو تمتع گیرددر گذرگاه و به خلوتگه و هر جای دگر دوش رفتم به تماشای گلستان و بهارسوسن از وصف تو می گفت به گلهای دگر هر تمنّا ز دل غمزده ام رخت ببستدارم از چشم تو امروز تمنای دگر من که گشتم زنگاه تو چنین مست و خرابباز هم مست ترم ساز به مینای دگر تا تو با آن قد دلجو زده ای راه مرانزند راه مرا قامت رعنای دگر این سری را که به پایت زده ای از سر خشمنگذارم زجفاهای تو در پای دگر تا جهان باشد و تو رهزن دلها باشیینکند وصف تو را زهره زهرای دگر
user_image
فاطمه rezaie
۱۴۰۳/۰۳/۰۴ - ۱۵:۵۹:۵۱
با سلام و احترام فراوان  دوستان برای فهم بیشتر اشعار حضرت شیخ اجل منبع یا سایت اینترنتی یی را سراغ دارید که از آن بهره مند شوم ؟ ممنون خواهم شد اگر راهنمایی کنید 
user_image
ماهان ماهان
۱۴۰۳/۰۴/۱۴ - ۱۵:۱۲:۴۵
راه پنهانی میخانه نداند همه کس  جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر    ####   عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر بجز از امشب و فرداشب و شب‌های دگر