سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۰۴

۱

آن کیست که می‌رود به نخجیر

پای دل دوستان به زنجیر

۲

همشیره جادوان بابل

همسایه لعبتان کشمیر

۳

این است بهشت اگر شنیدی

کز دیدن آن جوان شود پیر

۴

از عشق کمان دست و بازوش

افتاده خبر ندارد از تیر

۵

نقاش که صورتش ببیند

از دست بیفکند تصاویر

۶

ای سخت جفای سست پیوند

رفتی و چنین برفت تقدیر

۷

کوته نظران ملامت از عشق

بی فایده می‌کنند و تحذیر

۸

با جان من از جسد برآید

خونی که فروشده‌ست با شیر

۹

گر جان طلبد حبیب عشاق

نه منع روا بود نه تأخیر

۱۰

آن را که مراد دوست باید

گو ترک مراد خویشتن گیر

۱۱

سعدی چو اسیر عشق ماندی

تدبیر تو چیست ترک تدبیر

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 774
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 589
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 525
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 588
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
افسر آریا :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
ندا
۱۳۹۴/۰۶/۲۴ - ۰۳:۲۱:۵۹
بیت هشتم:با جان من از جسد برآیدخونی که فروشدست با شیرفرو شده ست درسته. اینور که نوشتید خوانش شعر سخت و غلط اندازه
user_image
بی نام
۱۳۹۵/۰۱/۲۶ - ۱۸:۳۵:۳۴
تدبیر تو چیست ترک تدبیراین همان سعدی است که می گفت: نه چون جاهلان ترک تدبیر کن؟‏
user_image
شیخ حسن
۱۳۹۸/۰۶/۰۶ - ۰۷:۵۱:۱۶
نه همون سعدی نیست اینجا سعدی اسیر عشق است پس بهترین تدبیر عاشق ترک تدبیره.