سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۱۲

۱

بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز

بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز

۲

رخی کز او متصور نمی‌شود آرام

چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز

۳

در دو لختی چشمان شوخ دلبندت

چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز

۴

اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست

من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز

۵

شراب وصل تو در کام جان من ازلیست

هنوز مستم از آن جام آشنایی باز

۶

دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات

که جز به روی تو بینم به روشنایی باز

۷

تو را هر آینه باید به شهر دیگر رفت

که دل نماند در این شهر تا ربایی باز

۸

عوام خلق ملامت کنند صوفی را

کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز

۹

اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار

به عمر خود نبری نام پارسایی باز

۱۰

گرت چو سعدی از این در نواله‌ای بخشند

برو که خو نکنی هرگز از گدایی باز

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 779
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 654
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
غبار ..
۱۴۰۲/۰۵/۰۴ - ۰۱:۳۷:۱۳
درِ دو لختی چشمان شوخ دلبندت..