سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۱۵

۱

پیوند روح می‌کند این باد مشک بیز

هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز

۲

شاهد بخوان و شمع بیفروز و می بنه

عنبر بسای و عود بسوزان و گل بریز

۳

ور دوست دست می‌دهدت هیچ گو مباش

خوشتر بود عروس نکوروی بی جهیز

۴

امروز باید ار کرمی می‌کند سحاب

فردا که تشنه مرده بود لای گو بخیز

۵

من در وفا و عهد چنان کند نیستم

کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز

۶

گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجود من

عیار مدعی کند از دشمن احتریز

۷

فردا که سر ز خاک برآرم اگر تو را

بینم فراغتم بود از روز رستخیز

۸

تا خود کجا رسد به قیامت نماز من

من روی در تو و همه کس روی در حجیز

۹

سعدی به دام عشق تو در پای بند ماند

قیدی نکرده‌ای که میسر شود گریز

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 781
منتخبی از اشعار سعدی، حافظ و جامی » تصویر 71
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 531
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 594
سهیل قاسمی :
فاطمه زندی :
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
ساغر
۱۳۹۴/۰۴/۱۷ - ۱۶:۰۶:۲۵
در مصرع دوم بیت هشتم، "حجیز" درست است نه "حجاز". هر دو به یک معنی اند ولی برای حفظ قافیه بی شک حجیز باید نوشته شود.
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۵/۰۹ - ۱۱:۲۳:۰۷
ور دوست دست می‌دهدت هیچ گو مباشخوشتر بود عروس نکوروی بی جهازجهیز نه جهازجهیز ایرانی شده جهاز هست به معنای کالا و خانمان و به فارسی کابینصداق هم گویندجهاز به معنی پالان شتر هم هست و دستگاه مثلا جهاز تنفس یا جهاز هاضمه
user_image
۷
۱۳۹۴/۰۵/۰۹ - ۱۱:۲۹:۲۵
احتمل دارد به خاطر بردن بار عروس بر روی پالان شتر یا همان جهیز رفته رفته ای بار نام جهیز به خود گرفته.عرب بهتر داند
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۷/۱۰ - ۰۰:۱۰:۰۶
اووه از پالان شتر به کجا کشیده اووه دریغ.
user_image
حسین
۱۳۹۵/۰۶/۲۴ - ۰۴:۱۲:۳۱
دوستان معنی بیت چهارم برای من مشخص نیست، لای گو بخیز یعنی چی؟
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۶/۲۴ - ۱۳:۴۹:۱۹
امروز باید ار کرمی می‌کند سحابفردا که تشنه مرده بود لای گو بخیزابر اگر قرار است ببارد امروز که نیاز است باید ببارد وگرنه فردا که من از بی آبی مردم چه سود که چنان ببارد که از شدت بارش گل و لای بلند گردد.
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۶/۲۴ - ۱۳:۵۵:۲۸
ای ماه روی حاضر غایب که پیش دلیک روز نگذرد که تو صد بار نگذریآری تشنگان بادیه را جان به لب رسیدتو خفته در کجاوه به خواب خوش اندریدانی چه می‌رود به سر ما ز دست توتا خود به پای خویش بیایی و بنگری
user_image
nabavar
۱۳۹۵/۰۶/۲۴ - ۱۷:۲۲:۲۷
نظر من با 7 گرامی کمی متفاوت استامروز باید ار کرمی می‌کند سحابفردا که تشنه مرده بود لای گو بخیزاگر ابر از روی محبت می بارد ، اکنون که من زنده ام باید،وگرنه زمانیکه مُردم و زیر گِل و لای بودم برخاستن نتوانمبه بیان زیبای مهناز گرامی مانا باشید
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۵/۰۶/۲۵ - ۰۴:۳۳:۱۳
حسین جان، لای بجز همه انچه ته نشین شود لای می و گل و لای و درز در و لای دفتر و......، مانا ی رود نیز دارد. واز برای انبساط خاطر !!" نریخت لای می و محتسب ز دیر گذشترسیده بود بلایی، ولی به خیر گذشت " به قول مهناز مانا بوید.
user_image
محمد
۱۳۹۵/۱۰/۲۹ - ۰۶:۲۹:۱۵
من تصور میکنم که با توجه به قافیه بندی این غزل لازم است جای بیت آخر و بیت یکی مانده به اخر با هم تغییر کند چرا که قافیه دو بیت پشت سرهم یز است و قافیه بیت سوم آز بنابر این منطقی است این تغییر انجام شود. حال بماند که اصلا این نوع قافیه بندی میتواند برای غزا به کار گرفته شود یا نه.
user_image
م ، س
۱۳۹۵/۱۰/۲۹ - ۰۹:۴۸:۱۶
من روی در تو و همه کس روی در حجازبهتر نیست به جای ” روی در حجاز“ روی بر حجاز {حجیز به قول دوستان} می آمد ، چون انسان روی در جایی نمی کند به جایی یا بر طرف جایی میکند . مانا بوید
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۶/۰۲/۲۹ - ۰۲:۳۸:۱۷
در پاورقی تصحیح فروغی آمده است:«جهاز» و «احتراز» و «حجاز» را در بعضی از نسخ به یا نوشته‌اند و ما از نسخه‌های قدیم پیروی کردیم چه عربها الف را که در این کلمات هست آن قسم تلفظ می‌کنند که ایرانیها در قدیم یای مجهول را تلفظ می‌کردند و از این رو بوده است که شعرای ایران «جهاز» را با «بریز» و همچنین رکاب و عتاب را با فریب و شکیب قافیه می‌آوردند و بنابر این حاجت نیست که برای رعایت قافیه جهاز را جهیز بنویسند.
user_image
بابک ۲۵۰
۱۳۹۹/۱۰/۱۴ - ۱۶:۲۳:۲۶
لای علاوه بر گل و لای معنی "سیل" نیز می‌دهد. بنابراین معنی بیت روشن است:اگر قرار است باران ببارد بهتر است امروز که من تشنه هستم ببارد؛ وگرنه فردا که مرده باشم حتی اگر سیل هم جاری شود دیگر فایده‌ای ندارد. (اگر یار می‌خواهد عنایت و نظری به من داشته باشد، بهتر است امروز که محتاج آن هستم آن را به من عرضه کند؛ وگرنه فردا که از دست بروم دیگر سیل عنایت و توجه او نیز تاثیری به حال من ندارد.)