سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۱۷

۱

بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس

ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس

۲

گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان

هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس

۳

محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان

تو خواب می‌کن بر شتر تا بانگ می‌دارد جرس

۴

شیرین بضاعت بر مگس چندان که تندی می‌کند

او بادبیزن همچنان در دست و می‌آید مگس

۵

پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد

گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس

۶

گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم

من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم به کس

۷

با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم

چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمی‌آید نفس

۸

من مفلسم در کاروان گو هر که خواهی قصد کن

نگذاشت مطرب در برم چندان که بستاند عسس

۹

گر پند می‌خواهی بده ور بند می‌خواهی بنه

دیوانه سر خواهد نهاد آن گه نهد از سر هوس

۱۰

فریاد سعدی در جهان افکندی ای آرام جان

چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 782
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 533
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
مصطفی
۱۳۹۸/۱۰/۰۵ - ۰۳:۳۴:۵۰
در حاشیه تصحیح فروغی نوشته شده که مصراع بصورت میراند مگس در بیشتر نسخ قدیمی است که معنای آن برای ما آشکار نیست. این نوشته استاد برای من شفاف نیست. چه اشکالی در معنای راندن مگس با بادبزن هست؟ پیشنهاد تصحیح دارم.
user_image
نجوا فرهادزاده
۱۴۰۲/۱۱/۰۳ - ۰۳:۴۱:۳۴
باری به فریادش برس...