سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۱۸

۱

امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس

عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس

۲

پستان یار در خم گیسوی تابدار

چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس

۳

یک شب که دوست فتنه خفته‌ست زینهار

بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس

۴

تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح

یا از در سرای اتابک غریو کوس

۵

لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود

برداشتن به گفتهٔ بیهوده خروس

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 783
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
دودوزه
۱۳۹۱/۰۲/۱۳ - ۲۳:۲۶:۰۵
در تمام نسخی که من از این غزل دیدم بیت آخر به همین صورتی که شما نقل قول کردید نوشته شده:لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بودبرداشتن به گفته‌ی بیهوده‌ی خروسدر اینجا من فکر میکنم که «لب بر لب برداشتن» از نظر دستوری درست نیست بلکه «لب بر لب گذاشتن» درست است و اگر قرار است فعل برداشتن به کار رود باید از ترکیب «لب از لبی» استفاده کنیم. چون لب از لب برداشته می شود.البته همانگونه که گفتم این حدس من است و فکر میکنم درست باشد مگر اینکه نکته‌یی در آن هست که من نمی‌دانم.
user_image
وارتان
۱۳۹۱/۰۴/۱۹ - ۲۳:۱۹:۲۰
ایراد گرفته شده وارد نیست .در این بیت یه فعل داشتن یا گذاشتن بدون قرینه های متعارف حذف شده . یعنی اگر لب بر لبی داشته باشی ابلهی است که ان را به خاطر خواندن خروس برداری.اگر پذیرفتن حذف فعل داشتن سخته بهتره فکر کنید که بخش اول مصراع اول حالت مصدری و یا به تعبیری قیدی داره یعنی در حال لب بر لب داشتن ابلهی است که....
user_image
ایران
۱۳۹۳/۰۲/۲۳ - ۱۹:۵۹:۳۳
دوستان هر دو اشتباه کردیدخروس ابتدایی به معناهایه دوشیزه و زن کم شیرهم میباشدمیگوید لب از لب یک دوشیزه برداشتن ابلهی باشد حتی اگر خروس در سحر اواز سر دهد
user_image
ایران
۱۳۹۳/۰۲/۲۳ - ۲۰:۰۲:۳۴
بیت دوم میگوید همانگونه که جوب بازی چوگان که انتهایش کج است گیسویه یارش پایین امده ازمیان سینه های(بی ادبی های سعدی اینجا هویدا میشود) مجبوبش پایین امده و همانگونه که سرچوب چوگان خم شده انتهایه موها در زیر سینه های یارش کج شده همجون حرف ال انگلیسی
user_image
سعید
۱۳۹۳/۰۲/۲۴ - ۱۲:۱۵:۵۵
ایران عزیزسعدی را بی ادب خواندن خلاف ادب است. سعدی دردانه درخشان ادب و فرهنگ ماست و منتهای زیبایی زبان مادری ما تا این لحظه در اثار او نمایان شده. هنر ظریف بی ادبی نیست.پس با فخرالدین اسعد گرگانی چه میکنی، از همه بدتر با مولوی چه خواهی کرد!!؟؟کاش آقای کیخا هم نظر بدهند.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۲/۲۴ - ۱۷:۴۵:۲۰
با درود به سعید جان البته من بی پوشیده گویی و پنهان کاری می گویم انچه که سعدی بهشت خانه او باد فرموده خود ادب می باشد .انچه از نوشتارها با پس زمینه جنسی هم در گفتار و نوشتار اوست هم سد البته از نامکامی و ریای استفراغ آور و زشت امروز مان بهتر است . سعدی البته روان نهاد و خوش گزین است و در پاره ای از موضوعات خرده هایی در سوگیری های اخلاقی دارد و رفتارش رفتار یک مرد دانا خردمند و نیز کمی عارف گونه است . یعنی به اشکاری در کشته شدن خلیفه عباسی بدست مغول ها ابراز نا خرسندی کرده است در حالیکه مردم لهیده ایران از زیر بار یک ستمگر درآمده بودند هر چند ستمی دیگر بر آنها روا شده بودولی باز جای شادی بود . نیز در پاره ای از جا ها از نا همکیشان به بزرگواری یک عارف سخن نگفته است. ولی رویهمرفته سعدی در دمشق فارسی و عربی درس میداده است همین یک فزایستگی و فضیلت برای برتر بودن این مرد بس است . انچه که از همه بزرگان ما مانده است در روانی از نوشتار سعدی کم می آورد .
user_image
دکتر ترابی
۱۳۹۳/۰۲/۲۴ - ۱۹:۳۵:۳۶
بیت سوم آیا بدین صورت درست است؟یک شب که دوست، فتنه‌ی خفته است زینهار!یا به گمانم : یک شب که چشم فتنه به خواب است، زینهار!که آهنگین تراست ودرست تر می نمایدو سر انجام پایان غزل که سعدی دل از یار برنمی کند:لب از لب چو چشم خروس، ابلهی بود ....باید وقت را تا بانگ اذان و غریو کوس سرای اتابک غنیمت شمرد. واما قصیده‌ی : آسمان را حق بود گر خون ببارد بر زمین در زوال ملک مستعصم امیر المومنین را باید با در آن سالی که مارا وقت خوش بود زهجرت ششصد و پنجاه و شش بود در کنار هم بنهیم و به یاد بداریم که حمله‌ی مغولان خانمان برانداز تر از یورش تازیان بود. و یک داغ دل قبیله مان را بس بود.
user_image
عظیم توکلی
۱۳۹۳/۰۶/۲۷ - ۱۹:۰۲:۴۴
با سلامدوستان به چند نکته توجه کنند:1: چشم خروس کنایه از لب معشوق است که در سرخی رنگ بچشم خروس ماند (لغتنامه دهخدا) یعنی لب از لبی به سرخی چشم خروس برداشتن الخ2: در مورد بی ادبی سعدی : در تاریخ تدبیات فارسی و از بین ادبای نامی تنها فردوسی و نظامی کاملا مودبانه سخن رانده اند و سعدی نیز در آثارش منهای هزلیات تا حدود زیادی رعایت ادب نموده اما خودش در غزلی دیگر میفرماید:جماعتی که ندانند حظ روحانیتفاوتی که میان دواب و انسانستگمان برند که در باغ عشق سعدی رانظر به سیب زنخدان و نار پستانستمرا هرآینه خاموش بودن اولیترکه جهل پیش خردمند عذر نادانستو بلافاصله رندانه رفع دخل مقرر میکند و میگوید:و ما ابری نفسی و لا ازکیهاکه هر چه نقل کنند از بشر در امکانست3: در مورد فتنه خفته: این ترکیب در زبان سعدی مکرر است:ای فتنه زمانه دمی پیش ما بخوابیاظالمی را خفته دیدم نیمروز گفتن این فتنه است خوابش برده به!!!
user_image
بی نام
۱۳۹۵/۰۳/۰۱ - ۱۴:۵۹:۴۹
عجیبه.همیشه فکر میکردم که معشوقه ی سعدی همواره یک شاهد است.که خب این شعر خلافش رو ثابت کرد(نار پستان)
user_image
آرش
۱۳۹۵/۰۵/۱۱ - ۰۱:۰۳:۴۷
با درود به همگیدر مورد عبارت "چشم خروس" در بیت آخر، باید یادآور شد که کنایه از "می سرخ" است و اینجا به معنای "لب لعل" دارد. و کل بیت می گوید: این کار ابلهانه ای است که لب را از لبی سرخ، مانند شراب، برداری صرفن به خاطر اینکه خروس آهنگ سر می دهد که صبح شده! معین تا اندازه ای به درستی آن را "شراب انگوری" معنی کرده، ولی درست ترین را فرهنگ آنندارج درج کرده: "خون صراحی، کنایه از شراب." در واقع، یکی از معناهای خروس "صراحی" هست و این که "چشم صراحی" با "چشم خروس" به یک مفهوم هستند، چنانکه حافظ گفته:در آستینِ مرقع پیاله پنهان کنکه همچو چشم صراحی زمانه خونریز استو مثال های دیگر:گل شده سوری و شقایق عروسخون بط باده چو چشم خروس(خواجو کرمانی)زان می که خروس در صبوحش چو بدیدپنداشت که چشم اوست، افغان برداشت(صدرالدین خجندی)می خورم سرخ تر از چشم خروسبر سرش خیمه زنم همچو حباب(ادیب ترمذی)تا ندهیم نبیدی چو دیده ی خروسباشد به رنگ روزم چون سینه ی غراب(سعد سلمان)چون چشم خروس، می در افکن به قدحکاواز خروس، در تقاضای می است(عبدالجلیل موفق)زآن می که خروس در صبوحش چو بدیدپنداشت که چشم اوست، افغان برداشت(عز شروانی)برای اطلاع بیشتر، به کتاب گران قدرحافظ: خنیاگری، می و شادی نوشته ی زنده یاد هما ناطقرجوع کنید، به ویژه بخش دوم: حافظ و نامهای می." ("چشم خروس" ص. 198-196)
user_image
mr.nobody
۱۳۹۵/۱۲/۱۰ - ۱۵:۱۷:۱۱
به نظر مخلص لب از لبی درست میباشد
user_image
سایه ای در سایه یک سایه
۱۳۹۵/۱۲/۱۰ - ۱۵:۱۹:۴۶
لب از لبی صحیح است
user_image
اردشیر
۱۳۹۶/۰۱/۱۸ - ۱۰:۳۸:۲۲
بسیار زیباست این غزل سعدی عزیز نظر جناب مهندس مشیری هم بنظرم درخور تأمل است که میفرماید بگونه ای این معنا هم برمی آید که سعدی شروع صبح را نه به بانگ خروس بلکه به زمان پایان معاشقه ی عاشقان معتبر دانسته و در کنار آن شاید بانگ اذان یا کوس سرای اتابک را هم بهانه ای قرار داده است برای ادامه ی بیشتر بوس و کنار عاشقان.
user_image
اردشیر
۱۳۹۶/۰۱/۲۲ - ۰۲:۱۴:۱۸
وارتان عزیز شما ترکیب تشبیهی٬لبی چو چشم خروس٬ را ندیده گرفتید. اگر لب بر لبی ترکیب قیدی یا مصدری باشه دیگه نمیتونه در ترکیب وصفیی بکار بره که فقط یکی از اجزاء این ترکیب رو وصف کنه ، بلکه باید تشبیه به کل ترکیب قیدی منسوب بشه. از طرفی ترکیب لب بر لبی که شما میفرمایید و تصور حالت قیدی یا مصدری اون بسیار دشوار و دور از ذهن هست ولی ترکیب لب از لبی خیلی ساده تر و برای ذهن قابل جذب تر هست و دلیلی نداشته که سعدی معنی رو انقدر پیچیده و غامض کنه و نیز باور این رویداد بسیار متصوره که اشتباه چاپ یا نوشتاری در برخی نسخ رخ داده باشه.
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۱/۲۲ - ۰۳:۰۲:۵۹
لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بودبرداشتن بگفته بیهوده خروسوقتی لبت را بر لب سرخ و دهان تنگ هشته ای به هوش باش که با آواز خروس بی محل آن را بر نداری.تاکید بر ادامه فعل جاری است و نه چیز دیگرمیگوید همچنان که لبت را بر لب او نهاده ای اگر در این میان آواز مزاحم به گوش رسید هیچ توجه مکن و لب سرخ و دهان تنگ را بچسب جان برادر
user_image
کاظم
۱۳۹۶/۰۴/۲۵ - ۰۰:۴۹:۵۹
با درود، از جناب وارتان سپاسگذارم که به نکته دقیقی اشاره فرمودند حقیر تا پیش از این به این گمان بودم که لب از لبی صحیح است ولی با موشکافی استادانه ایشان موافقم که تعبیر لب بر لبی حالت قیدی دارد یعنی در حالت لب بر لبی چو چشم خروس داشتن، ابلهی است برداشتن...و نیز از جناب آرش که به درستی به کنایه چشم خروس از جام باده اشاره کردند.در
پاسخ دیگر عزیز باید بگویم : سعدی شأنش اجل از شاهدبارگی و زن بارگی و این منکرات است که مواعظ سعدی جهانی را تربیت کرده است؛ در پس این سخنان رازآلود اما اسراری است صاحبدالان را.و در پایان این نکته که بیایید اگر عاشق سعدی هستیم از هیچ سخنش ایراد نگیریم...
user_image
یاسان
۱۳۹۷/۰۵/۲۷ - ۰۹:۰۹:۴۶
در مورد توضیح نخست ایران عزیز لازم به یادآوری است که در بیت: لب بر لبی چو چشم خروس... آشکار است که منظور نظر سعدی شباهت سرخی لب یار به سرخی چشم خروس است و آن واژه که شما به معنای دوشیزه و زن کم شیر گرفته اید "خروس" به فتح خ است که واژه ای عربی است بر وزن فعول که از نام غذایی به اسم "خرسه" گرفته شده که برای زن تازه آبستن میساخته اند و از آن رو در زبان عرب دوشیزه نفسا را خرسه (به فتح خ) گویند.
user_image
فاطمه
۱۳۹۷/۰۶/۲۰ - ۰۹:۰۴:۰۴
عزیزان با عرض ادب و احترام«چشم خروس» نام گلی سرخ و جام گونه به رنگ سرخ است.تشبیه لب های یار به این گل است.
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۳۹۷/۱۲/۲۵ - ۱۷:۵۳:۳۱
لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بودبرداشتن، بگفته بیهوده خروستوضیحات دوستان کافی و وافی بود ولی به زبان ساده تر کمی کلمات جابجا شوند تا از حالت نظم به نثر درآید مشکل کاملا حل می شودبگفته بیهوده خروس، لب بر لبی چو(ن) چشم خروس (است) برداشتن، ابلهی بودیعنی ابلهی است که با صدای خروسِ صبح، لب برداشتن از لبی که سرخ (چون چشم خروس) است
user_image
محمد ضیا احمدی
۱۳۹۸/۰۶/۲۹ - ۱۴:۱۳:۱۶
در جواب آقا یا خانم ایران که سعدی را با ادب نمی‌شناسد با یک مصراع از حافظ به عرضشان می‌رسانم : سخن شناس نئی دلبران خطا اینجا ست ، ایشان اگر دفتر پنجم مولانا را« در داستان کنیزک و خر و خانون » رابخوانند ، مولانا را چه خطاب میکنند؟
user_image
فرهاد
۱۳۹۸/۰۹/۰۹ - ۰۴:۴۲:۲۳
احتراز داشتم از اظهار نظر در جمع ادیبان. صرفا جهت اطلاع خودم می پرسم مصرع اول بیت سوم می تواند اینًگونه باشد؟یک شب که چشم فتنه بخفتست زینهار
user_image
ابوالحسن کاشانی
۱۳۹۹/۱۰/۲۹ - ۱۱:۲۰:۲۰
با سلام در این بیت سعدی: «امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروسعشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس»یک نکته اخلاقی زیبا استفاده می‌شود که در فرهنگ کهن ما عشق زناشویی میان زن وشوهر در وقت تاریکی و آرامش شب بوده است و با خروسخوان صبح مرد و زن دست از عشق می‌کشیده‌اند و پس از اقامه نماز، به فکر کار و تلاش روزانه بوده‌اند ولی متأسفانه زندگی مدرن امروز و تلویزیون و شب نشینی‌های طولانی و... همه برنامه های خواب و عشق و عبادت مردم را به هم ریخته و بیشتر زندگی ها را بی نظم و بی‌برنامه کرده است که این مطلب نیاز به شرح ندارد.
user_image
Hamid Khanjan
۱۴۰۲/۱۲/۱۱ - ۰۹:۵۷:۵۸
باسلام  در بیت لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود برداشتن به گفته بیهوده خروس  در مصرع اول لب یار را به گل چشم خروس تشبیه کرده . گل چشم خروس یا گل آدنیس گل سرخ رنگ زیبایی است  در مصرع دوم گفته ی خروس همان آواز صبحگاهی خروس هست  وقتی لب بر لب یار که مانند گل چشم خروس سرخ و لعل فام هست گذاشتی ابلهی بود اگر در سحر با شنیدن آواز خروس لب از لب یار برداری.
user_image
عرفان خسروی
۱۴۰۳/۰۳/۲۴ - ۱۹:۳۲:۰۲
«تا» در این‌جا(بیت ۴) به‌نظر تای تحذیر است: حواست را جمع کن که که نه بانگ اذان را بشنوی و نه صدای کوس شاهی را؛ چراکه این‌گونه معذوری و می‌توانی به نزدیکی با یار ادامه دهی!
user_image
عرفان خسروی
۱۴۰۳/۰۳/۲۴ - ۱۹:۳۲:۲۹
«تا» در این‌جا(بیت ۴) به‌نظر تای تحذیر است: حواست را جمع کن که که نه بانگ اذان را بشنوی و نه صدای کوس شاهی را؛ چراکه این‌گونه معذوری و می‌توانی به نزدیکی با یار ادامه دهی!