
سعدی
غزل شمارهٔ ۳۱۸
۱
امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس
۲
پستان یار در خم گیسوی تابدار
چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس
۳
یک شب که دوست فتنه خفتهست زینهار
بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس
۴
تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح
یا از در سرای اتابک غریو کوس
۵
لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن به گفتهٔ بیهوده خروس
تصاویر و صوت

نظرات
دودوزه
وارتان
ایران
ایران
سعید
امین کیخا
دکتر ترابی
عظیم توکلی
بی نام
آرش
mr.nobody
سایه ای در سایه یک سایه
اردشیر
اردشیر
۷
کاظم
پاسخ دیگر عزیز باید بگویم : سعدی شأنش اجل از شاهدبارگی و زن بارگی و این منکرات است که مواعظ سعدی جهانی را تربیت کرده است؛ در پس این سخنان رازآلود اما اسراری است صاحبدالان را.و در پایان این نکته که بیایید اگر عاشق سعدی هستیم از هیچ سخنش ایراد نگیریم...
یاسان
فاطمه
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
محمد ضیا احمدی
فرهاد
ابوالحسن کاشانی
Hamid Khanjan
عرفان خسروی
عرفان خسروی