سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۱۹

۱

هر که بی دوست می‌برد خوابش

همچنان صبر هست و پایابش

۲

خواب از آن چشم چشم نتوان داشت

که ز سر برگذشت سیلابش

۳

نه به خود می‌رود گرفته عشق

دیگری می‌برد به قلابش

۴

چه کند پای بند مهر کسی

که نبیند جفای اصحابش

۵

هر که حاجت به درگهی دارد

لازمست احتمال بوابش

۶

ناگزیرست تلخ و شیرینش

خار و خرما و زهر و جلابش

۷

سایرست این مثل که مستسقی

نکند رود دجله سیرابش

۸

شب هجران دوست ظلمانیست

ور برآید هزار مهتابش

۹

برود جان مستمند از تن

نرود مهر مهر احبابش

۱۰

سعدیا گوسفند قربانی

به که نالد ز دست قصابش

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 783
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 657
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
افسر آریا :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
سولماز
۱۳۹۶/۰۱/۱۲ - ۱۶:۴۵:۰۵
درد عاشق را پایانی نیست...