سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۲۶

۱

دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش

بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش

۲

قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را

گرد در امید تو چند به سر دوانمش

۳

ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد

فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش

۴

آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند

آتش عشق آن چنان نیست که وانشانمش

۵

هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد

خون شد و دم به دم همی از مژه می‌چکانمش

۶

عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش

جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش

۷

لذت وقت‌های خوش قدر نداشت پیش من

گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش

۸

نیست زمام کام دل در کف اختیار من

گر نه اجل فرارسد زین همه وارهانمش

۹

عشق تو گفته بود هان سعدی و آرزوی من

بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش

۱۰

پنجه قصد دشمنان می‌نرسد به خون من

وین که به لطف می‌کشد منع نمی‌توانمش

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 787
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 536
حمیدرضا محمدی :
فاطمه زندی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
مهدی سروری :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
بیژن
۱۳۹۳/۰۶/۰۹ - ۰۳:۲۵:۲۵
با سلام و درود رشته بنده ادبیات نیست اما به اشعار کهن علاقه وافر دارم! این نکته را می خواستم عرض کنم که به نظر این حقیر مصرع "گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش" از نظر وزنی با دیگر مصرع های هم قافیه، همسان نیست. لطفا بررسی بفرمایید.با سپاس فراوان
user_image
الف لیل
۱۳۹۳/۱۱/۱۱ - ۱۴:۲۳:۴۲
با بیژن موافقم. شاید لازم است جور حاصی خوانده شود. مثلا گر پس از این دمی چنان یابم و قدر دانمش
user_image
امین افشار
۱۳۹۳/۱۲/۰۸ - ۱۲:۴۱:۵۰
درود بر همگاندر خواندن مصراعی که می گویید کافی است پس از مکث از پس واژه "چنان"، باقی " یابم (و) قدر دانمش" خوانده شود. صد البته وزن شعر استاد سخن همواره برقرار و درست است. لذت وقت‌های خوش، قدر نداشت پیش منگر پس از این دمی چنان... یابمُ قدر دانمش
user_image
نیلوفر
۱۳۹۵/۱۱/۰۶ - ۰۳:۰۶:۰۴
درودکسی میتونه معنی یکی مونده به آخرو شرح بده؟ تا ز جهان جهانمش منظور چیست؟ سپاس
user_image
...
۱۳۹۵/۱۱/۰۶ - ۰۶:۰۳:۰۸
نیلوفر بزرگوارجهانمش یعنی «جهانم او را»، یعنی «او را بجهانم».از مصدر جهاندن، صورت متعدی فعل جهیدن.ز جهان جهانمش به زبان ساده یعنی او را بکشم.به طور خلاصه و ساده بیت میگه: «عشق تو گفته بود که سعدی آرزوی منو داره و تا نکشمش دست از عاشقی برنمیداره.»البته در بیت بعد هم به همین موضوع اشاره میکنه و میگه دشمنانم که نمیتونن منو بکشن، ولی این که داره از روی لطف میکشه نمیتونم مانعش بشم.
user_image
بابک چندم
۱۳۹۵/۱۱/۰۶ - ۱۱:۴۰:۴۸
خانم نیلوفر گرامی،جهانمش از جهاندن می آید که می شود به جهش درآوردن، پراندن...تا ز جهان جهانمش یعنی تا من از جهان به پروازش در آورم ؛ من از جهان بپرانمش...
user_image
نیلوفر
۱۳۹۵/۱۱/۰۶ - ۱۳:۵۱:۱۶
سپاس از شما دوستان گرامی ^_^
user_image
مسعود
۱۳۹۵/۱۲/۰۱ - ۲۳:۱۵:۲۵
همایون شجریان مصرع اول بیت دوم را اینگونه میخواند:قوت شرح عشق تو نیست زبان ، خامه رایعنی بعد از زبان مکث میکند که به نظر من باید زبان خامه را به دنبال هم خواند... یعنی حرف ن کسره داردمثل این بیت خواجه حافظ:زبان خامه ندارد سر بیان فراقوگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
user_image
محمد
۱۳۹۶/۰۲/۲۱ - ۱۹:۱۷:۴۱
دوستانی که به وزن یک مصرع ایراد گرفتن...ایرادشون به جا هست...اما باید دونست که این غزل از غزلیات قدیم شیخ هست ... یعنی غزلیاتی که در سنین حدود 18تا 22سالگی شیخ سروده شدن...یعنی تخته مشق تمرین شیخ برای شاعر شدن در حجره های نظامیه ی بغداد و به تعبیر استاد زرین کوب تحفه هایی برای طلاب نظامیه...طبیعتا هیچ کس از اول کار استاد نبوده اما شیخ ما در همین سنین این غزل رو سروده که به تحقیق از ناب های خیلی از شعرای زبردست بهتره.بعد از غزلیات قدیم بدایع و بعد از اون طیبات که ناب های شیخ رو تشکیل میده و در اخر خواتیم شیخ در اوج دوران پختگی و پیری ...
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۶/۰۳/۱۸ - ۲۳:۳۹:۳۳
@بیژن @محمد:در تأیید جناب افشار وزن مصرع یاد شده صحیح است فقط دارای سکتهٔ عروضی است.در وزن شعر فارسی می‌توان «فعلن» را به «فع لن» تبدیل کرد.اغلب این اتفاق در آخر مصرع‌ها می‌افتد به همین دلیل متوجه آن نمی‌شویم. در اینجا استثنائا سکته در میانهٔ مصرع اتفاق افتاده و به قول جناب افشار به جای «یابم و» آمده «یابم» که با اطلاع از قاعدهٔ یاد شده اشکالی بر این مصرع وارد نیست.
user_image
ناظر
۱۳۹۶/۰۷/۰۴ - ۰۴:۰۰:۰۴
لذت وقت‌های خوش قدر نداشت پیش منگر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمشدوستانی چند، نیمه دوم این بیت را ثقیل یافته و در باب آن نظراتی اظهار داشته اند که هر کدام بجای خود قابل تامل است، هر چند که همگی در نهایت به بن بستی محتوم رسیده اند.نویسنده این سطور علت رسیدن و ماندن در این بن بست و بن بستهای دیگر را محصول دو ویژگی ایرانی میداند که جای پای خود را در طی قرون و اعصار، در این جامعه بر جای نهاده اند.اولی فقدان دقت و انضبا ط بر اثر تقدیر گرایی مفرط و دومی غفلت از خرد فردی و تبعیت کورکورانه از مرشد است.میگویم: میخواهم از دیوان سعدی رونویسی کنم، " انشاءالله " بی غلط خواهد شد !و اگر کسی گفت که این رونوشت غلط داشت، میگویم: تقدیر نمیخواست که بی غلط باشد!فرض کنیم که نیمه دوم بیت بالا، به علت همین بی انظباتی فطری، غلط رونویسی شده است.اما چون ما آنرا از " شیخ اجل " میدانیم، حاضر نیستیم به هیچ قیمتی از تبعیت او سرپیچی کنیم، حتی اگر خودش " سکته " کرده باشد!حتی اگر وا ضح باشد که: " همه چیز را همگان دانند ".بیت یاد شده میتوانست با توجه به روح گفته سعدی چنین و با توجه به گفته بالا، واقعا از خود او باشد:لذت وقت‌های خوش، قدرنداشت پیش منگر برسد بدست من دوباره، قدر دانمش
user_image
بی سواد
۱۳۹۶/۰۷/۰۴ - ۱۹:۳۳:۳۹
ناظر گرامی اگر به نوشته جناب امین افشار نظری بیندازید، خواهید دید خوانش آن خالی از اشکال است. پیشنهاد سرکار هم آهنگی وقت و دم را از میان بر میدارد.
user_image
ناظر
۱۳۹۶/۰۷/۰۵ - ۰۸:۵۷:۲۰
بیسواد نازنین " همه چیز را همگان دانند "
user_image
رحیم سینایی
۱۳۹۶/۰۷/۰۶ - ۱۶:۰۱:۲۴
ایراد دوستان به وزن مصرع دوم وارد است و این ایراد ناشی از کتابت است که توسط ناس خان همتون ایجاد شده است به نظر من بیت به احتمال زیاد بدین صورت بوده لذت وقت های خوش ،قدر نداشت پیش من گر پس از این دمی چنان ،یافته قدر دانمش
user_image
رحیم سینایی
۱۳۹۶/۰۷/۰۶ - ۱۶:۰۶:۴۸
ایراد دوستان به وزن مصرع دوم وارد است به نظر من این ایراد ناشی از بی دقتی ناس خان متن در اعصار گذشته می باشد وبه احتمال زیاد بیت به این صورت بوده است :لذت وقت های خوش ، قدر نداشت پیش من گر پس از این دمی چنان یافته قدر دانمش
user_image
Elena
۱۳۹۶/۰۷/۲۱ - ۲۲:۴۵:۱۶
رحمی به حال ما کم سوادها هم بکنید, گیج شدم از حاشیه نویسی دوستان که زحمت کشیدند, کسی معنی کامل شعر را بنویسد لطف بزرگی به ما میکند.
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۷/۲۲ - ۰۱:۳۶:۲۹
1-چه کنم که دستم به جان نمیرسد تا آن را بر تو افکنم آخر به کدامین کس میتوان دل بست تا آن را از تو پس بگیرم.نه میتوانم خودکشی کنم نه خدا جانم را می ستاند و نه تو آخر به کی شکایت کنم آی مردم مو که افسرده حالم چون ننالم/شکسته پر و بالم چون ننالم
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۷/۲۲ - ۰۱:۴۲:۲۰
2-هر چه پیش آید هل تا خوش آید کجا بروم؟چاره در بیچارگی است ماندن و جان کندنبسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالیبه کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالینه ره گریز دارم نه طریق آشناییچه غم اوفتاده‌ای را که تواند احتیالی
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۷/۲۲ - ۰۱:۵۹:۳۶
بیت 7 که دوستان بر آن ایراد گرفته اند به قول ادیبان الحاقی است:لذت وقت‌های خوش قدر نداشت پیش منگر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمشنسخه پی دی اف که من دارم:تن به قضا سپرده ام پای رضا فشرده امور بروم کجا روم چاره جز این ندانمش3-خروش و ولوله من سراسر جهان را فرا بگیرد تو ایمن و آسوده ای حتی اگر آسمان هم از داد و مقال من به ستوه آید ای بیغم
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۷/۲۲ - ۰۲:۰۹:۴۶
4-اشک و آهم همیشه برقرار است(اشکم به مشکم بند است) با این همه آتش عشق تو چنان سوزان و سرکش است که اشک و آه سردم بر آن کارگر نیست5-ترچمه نمیخواهد6-زلف تو چون عمر من است باشد دراز بینمش(پیر بشم انشاالله-عجب رندانه) و لب آتشین تو جان من است باشد که چان به لب شوم(عجب رندانه)
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۷/۲۲ - ۰۲:۱۳:۴۷
نیست زمام کام دل در کف اختیار منگر نه اجل فرارسد زین همه وارهانمشافسار اسب سرکش دل در دست و به اختیار من نیست و گر نه مرگ فرا رسد رهاندنش میسر نیست.تنها مرگ میتواند اسب مرا رام کند
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۷/۲۲ - ۰۲:۲۵:۴۹
عشق تو گفته بود هان! سعدی و آرزوی منبس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمشعشقت به من گفته بود آهای چنان پر رو شده ای که مرا میخواهی؟انگار تا جانت را ز چهان نجهانم دست بردار نیستیپنجه قصد دشمنان می‌نرسد به خون منوین که به لطف می‌کشد منع نمی‌توانمشمانع آنم که به دست و پنجه دشمنان کشته شوم اما در این میان کسی است که به مهر مرا میکشد و مانعش نمیشوم(نمیتوانم بشوم)
user_image
Elena
۱۳۹۶/۰۷/۲۲ - ۱۵:۵۰:۰۴
دوست عزیز "7" بسیار سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید .
user_image
حسین
۱۳۹۶/۰۹/۰۲ - ۰۶:۲۶:۰۷
با سلاممن ترجمه این شعر به انگلیسی رو از کجا میتونم پیدا کنم، کسی میتونه راهنمایی کنه؟ به دنبال ترجمه دقیق نیستم، همین که مفهوم کلی ابیات رو برسونه کافیه
user_image
علی
۱۳۹۸/۰۱/۲۹ - ۱۰:۱۰:۴۳
استاد در یکی از آخرین کنسرتهاش با مجید درخشانی اجرا کردن :(((((((
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۳۹۸/۰۳/۳۱ - ۱۰:۰۵:۴۸
آقای مسعود فرمودند در مصرع زیر «زبان خامه» باید به صورت مضاف و مضاف الیه یعنی با کسر نونِ زبان خوانده شودقوت شرح عشق تو نیست زبان، خامه راولی همان که همایون شجریان خوانده درست است. را در اینجا علامت مفعول نیست و اصلا فعل متعدی نداریم که نیاز به مفعول داشته باشد. را در اینجا به معنی «برای، داشتن» می باشد. کمی کلمات را جابجا کنیم معنی مشخص می شود.خامه را زبان قوت شرح عشق تو نیست (قلم قدرت بیان عشق تو را ندارد) مصرعی که از حافظ آورده اید با این مصرع از نظر مفهوم تفاوت دارد. اگر در بیت حافظ فعل «ندارد» را بردارید و به جایش از را استفاده کنید به همین شکل می شود:خامه را زبان بیان فراق نیستدر بیت زیر در مصرع اول حرف را علامت مفعول و در مصرع دوم به معنی «برای» استامشب سبک تر می‌زنند این طبل بی‌هنگام رایا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام راایام عزت مستدام
user_image
۸
۱۳۹۸/۰۳/۳۱ - ۲۱:۰۰:۵۹
جناب عباسی درست میفرمایندگونه ای از " را " که در زبان دستور " رای فک اضافه "خوانده میشود. شیخ جایی فرموده است:" همه را دندان به ترشی کند شود، مگر قاضیان را که به شیرینی " !!
user_image
گلاویژ شیخ الاسلامی
۱۳۹۸/۰۵/۱۱ - ۱۳:۳۳:۵۷
با درود.در مصراع دوم بیت لذت وقت‌های خوش قدر نداشت پیش منگر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمشاختیار وزنی وجود دارد و شاعر طبق این اختیار مفعولن را به جای مفتعلن آورده است. در این اختیار، به زبان ساده، یک هجای بلند به جای دو هجای کوتاه می آید. بنابراین نه وزن شعر اشکال دارد و نه شعر مربوط به ایام جوانی حضرت سعدی است... با کمی دقت و تمرین بدون این که خیلی این اختیار محسوس باشد می توان شعر را خواند. ضمناً این اختیار بسیار رایج است و در شعر همۀ بزرگان شعر فارسی به وفور دیده می شود:مفعولن می تواند به جای مفتعلن، مستفعلُ و فَعَلاتن بیاید. همچنین فَع لن می تواند به جای فَعَلن بیاید.
user_image
گویان
۱۳۹۸/۰۵/۲۷ - ۱۸:۱۴:۲۷
دوستی که فرمودند همایون شجریان درست خواندهبنظر من اشتباه خوانده، بدلیل اوردن کلمه قوتدر ابتدای مصرع که این قوت را به زبلن خامهنسبت میدهد/ در صورتیکه بخواهیم زبان خامهرا جدا از هم بخوانیم در ابتدا باید از واژه ایدیگر مثل ”برای” استفاده شود
user_image
علی جعفری
۱۳۹۸/۰۶/۰۳ - ۰۴:۳۸:۲۶
این غزل توسط استاد شجریان در کنسرتی در لندن در مخالف سه گاه به زیبایی اجرا شده است.پیوند به وبگاه بیرونی/
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۳۹۹/۰۴/۲۴ - ۰۴:۵۲:۳۹
سلام جناب گویانیک بار دیگر توضیحات را ملاحظه بفرمایید.کلمه «را» در اینجا به معنی «برای، داشتن» می باشد
user_image
دلباخته‌ی ادبیات فارسی
۱۳۹۹/۰۸/۰۱ - ۰۳:۰۸:۴۱
دوست عزیزی که فرمودید خوانش صحیح "نیست زبان، خامه را" اصح است؛ احتمالاً اطلاعی از عروض ندارید. اگر خارج از نظم بود می‌شایست که هر دو را از دید دستوری بررسی کرد و شاید هر دو درست بود. به‌هر روی حرف نون پس از مصوت بلند چون در تلفظ خفیف است در وزن هم لحاظ نمی‌شود. بدین ترتیب امکان ندارد که این‌جا به‌سکون نون شعر را خواند. چون کسره‌ی اضافه‌ی "زبان" در این‌جا نقش وزنی بازی می‌کند. نیست زبانِ خامه را: مفتعلن مفاعلن / نیست زبانْ خامه را: مفتعلن فاعلن. همایون چون جان عزیز است اما گه‌گاه اشتباهاتی می‌کند. مرعوب نشوید.
user_image
امیرعلی
۱۳۹۹/۰۹/۱۰ - ۰۸:۰۱:۱۳
ناظر عزیز:وزن مصرع درست است وپیشنهاد شما هم سنجیده اما با بازنگری در اشعار انزمان میبینیم دوباره لغت مرسومی نیستضمنا .زن بیت خالی از ایراد است
user_image
امیرعلی
۱۳۹۹/۰۹/۱۰ - ۰۸:۰۲:۴۴
این غزل را استاد شجریان در کنسرتی در لندن در دستگاه ماهور اجرا کرده اند و همینطور حمید رضا نور بخش نیز این غزل رو اجرا کرده که هر دو اواز بسیار قابل تائمل است
user_image
امیرعلی
۱۳۹۹/۰۹/۱۰ - ۰۸:۰۹:۵۲
دوستی که گفتید همایون شجریان درست خوانده اند :هر دو خوانش پرست است اینجا بیت ایهام دارد به اینکه خامه را قوت شحر نیست یا اینکه فوت عشق تو را خامه نمیتواند شرح بدهد بنابراین هر دو خوانش درست است ولی خوانش درست تر قطعا شکلی نیست که هماییون شجریان خواندهچون حتیدر وزن شعر سکته ایجاد میکند که غلطنیست اما منطقی هم نیست
user_image
حمیدرضا مهدی
۱۳۹۹/۱۲/۲۳ - ۰۵:۴۸:۴۷
وزن بیت مذکور درست است. از اختیار وزنی ابدال استفاده شده.بدین صورت که دو هجای کوتاه کنار هم آمده بنا بر ذوق شاعر به یک هجای بلند تبدیل میشوند.
user_image
سید محمدرضا فخری
۱۴۰۰/۰۱/۰۵ - ۰۲:۳۳:۳۵
با سلام و تشکر بیت دوم غلط املایی دارد: گرد در امید تو صحیح نیست، گردد در امید تو درست است.
user_image
nabavar
۱۴۰۰/۰۱/۰۵ - ۰۵:۰۵:۰۳
گرامی محمد رضاگردد در امید تو درست نیست، همان گِردِ دَرِ امید تو درست استبه دکلمه ها گوش بده
user_image
م ق
۱۴۰۰/۰۲/۰۱ - ۰۰:۳۷:۲۲
عمر من است زلف تو بو که دراز بینمشجان من است لعل تو بو که به لب رسانمشغوغاست، غوغا! این همه معنی، پنهان در یک بیت.
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۴/۰۳ - ۱۵:۳۲:۰۸
  ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش...  
user_image
مهری فقیهی
۱۴۰۳/۰۳/۲۶ - ۲۳:۴۸:۱۱
چرا این بیت از شعر جا افتاده 👇 تن به قضا سپرده‌ام، پای رضا فشرده‌امور بروم کجا روم چاره جز این ندانمش