سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۳۹

۱

گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش

کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش

۲

عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان

سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش

۳

پایم امروز فرورفت به گنجینه کام

کامم امروز برآمد به مراد دل خویش

۴

چون میسر شدی ای در ز دریا برتر

چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش

۵

افسر خاقان وان گاه سر خاک آلود

خیمه سلطان وان گاه فضای درویش

۶

سعدی ار نوش وصال تو بیابد چه عجب

سال‌ها خورده ز زنبور سخن‌های تو نیش

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 797
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 656
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
عباس مشرف رضوی
۱۳۹۳/۰۲/۱۲ - ۰۸:۰۶:۴۹
تفاوتها در ضبط:افسر خاقان وان گاه سر خاک آلودبه تاج خاقانی و وانگاه سرخاک آلودسعدی ار نوش وصال تو بیابد چه عجببه سعدی ار نوش وصال تو بیابد نه عجب(معنی صحیحتر می نماید)چون میسر شدی ای در ز دریا برتربه چون میسر شدی ای قطره دریا پرتو(عبارت قابل توجه: "قطره دریا پرتو")
user_image
عباس مشرف رضوی
۱۳۹۳/۰۲/۱۲ - ۰۸:۱۰:۰۸
خیمه سلطان وان گاه فضای درویشبهخیمه سلطنت آنگاه و فضای درویش
user_image
ارش
۱۳۹۵/۰۵/۱۸ - ۰۴:۴۲:۴۰
سلام...دستان اندیش یعنی چه؟
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۵/۲۵ - ۰۳:۵۵:۱۰
تاج ،خاقانی و آنگاه سر خاک آلودخیمه، سلطانی و آنگاه فضای درویش!! و اما دستان هم چنین جمع دست است، و کلید است از برای کوک کردن ساز ( دستان نشانی، پرده بندی ) و جادو و افسون است و میگویند زال را ازین رو دستان گفته اند که به افسون سیمرغ رابه خویش می خوانده است( به افسون آتش زدن پر او)در مانای داستان زیباترین نمونه آن در زبان فارسی این بیت استاد سخن است: گویند مگو سعدی چندان سخن از عشقشمی گویم ، و بعد از من گویند به د ستانهاسالها دستان اندیشی ، عمرها چاره گری به بار نشسته است و اینک پای در گنجینه کام دست در گردن یار ، گردن بر فلک افراشته است .
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۰۵/۲۵ - ۰۳:۵۷:۱۲
جسارتم را ببخشائیددستان به مانای دو یا چند دست هم هست ، ولی نه درین بیتمانا باشید
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۵/۲۵ - ۰۴:۲۷:۳۵
در مانای داستان ، افزون بر آنچه از سعدی شیراز گفته آمد، خواجه نیز بیت زیبایی دارد، همو که هماره نگران بوده است مبادا راز از پرده برون افتد !!راز سر بسته ما بین، که به دستان گفتندهر زمان ، با دف و نی بر سر بازار دگر! داستان گویی با دف و نی، بی گمان به آواز است
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۵/۲۵ - ۰۸:۱۶:۱۱
در گنجور نیز دوران آمده است ، دهخداست که دستان آورده است ،
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۵/۲۵ - ۱۰:۲۱:۲۳
" بعد ازمن"، خود دورانها در خویش دارد، دستانها شاعرانه تر می نماید، افسانه شدن ، ماندگاری، بودایی . و چنین شده است، که هنوز ؛ زخاک سعدی شیراز بوی عشق آید.......... و به قول ظریف غایب از گنجور؛ مانا در نهان سراینده