سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۴۱

۱

گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش

نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش

۲

تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی

چنان که در دلت آید به رای انور خویش

۳

نظر به جانب ما گرچه منت است و ثواب

غلام خویش همی‌پروری و چاکر خویش

۴

اگر برابر خویشم به حکم نگذاری

خیال روی تو نگذارم از برابر خویش

۵

مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند

که راضیم که قفا بینم از ستمگر خویش

۶

حدیث صبر من از روی تو همان مثل است

که صبر طفل به شیر از کنار مادر خویش

۷

رواست گر همه خلق از نظر بیندازی

که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر خویش

۸

به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم

دگر به شرم درافتادم از محقر خویش

۹

تو سر به صحبت سعدی درآوری هیهات

زهی خیال که من کرده‌ام مصور خویش

۱۰

چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی

همانچه مورچه را بر سر آمد از پر خویش

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 798
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 656
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۳/۱۶ - ۰۰:۲۴:۱۹
"پر در آوردن مورچه" نشان رسیدن زمان مرگ مورچه است.از فرهنگ دهخدا:دشمن خواجه به بال و پر مغرورمبادکه هلاک و اجل مورچه بال و پر اوست(فرخی)