سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۴۶

۱

مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل

که احتمال ندارم ز دوستان ورقی گل

۲

خبر برید به بلبل که عهد می‌شکند گل

تو نیز اگر بتوانی ببند بار تَحَوُّل

۳

أَما أُخالِصُ وُدّی؟ أَلَم أُراعِکَ جَهدی؟

فَکیْفَ تَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل!

۴

اگر چه مالک رِقّی و پادشاه به حقی

همت حلال نباشد ز خون بنده تَغافُل

۵

مَنِ المُبَلِّغُ عَنّی إِلیٰ مُعَذِّبِ قلبی؟

إِذا جَرَحْتَ فُؤادی بِسَیْفِ لَحْظِک، فَاقْتُل

۶

تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم

اسیر ماندم و درمان تحمل است و تَذَلُّل

۷

لَأُوْضِحَنَّ بِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری

إذَا الْأَحِبَّةُ تَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعْذُل

۸

وفا و عهد مَوَدَّت میان اهل ارادت

نه چون بقای شکوفه‌ست و عشقبازی بلبل

۹

تَمِیلُ بَینَ یَدَینا و لا تَمِیلُ إِلَینا

لَقَد شَدَدتَ عَلَینا، إِلامَ تَعقِدُ؟ فَاحْلُلْ

۱۰

مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد

دلیل صدق نباشد نظر به لاله و سنبل

۱۱

فُتاتُ شَعرِکَ مِسکٌ إِنِ اتّخَذتُ عَبیراً

وَ حَشوُ ثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیک قَرَنفُل

۱۲

تو خود تأمل سعدی نمی‌کنی که ببینی

که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 801
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 432
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
حجت الله عباسی :
سعیده تهرانی‌نسب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
عندلیب :

نظرات

user_image
محمد جواد
۱۳۹۹/۰۸/۲۹ - ۱۴:۳۲:۴۸
چرا هیچ کس نیست این غزل رو معنی کنه و درباره اش نظری بده؟
user_image
Hojat H
۱۴۰۱/۱۱/۱۲ - ۱۳:۴۶:۲۹
معنی بیت سوم= ایا خلوص عشقم و نهایت تلاشم را ندیدی پس چگونه عهدت را شکستی و من را ترک‌کردی؟بگو مهنی بیت پنجم=کیست که از من ابلاغی ببرد بسوی کسی که قلبم را معذب کرده چنانچه قلبم را مجروح میکنی بهتره با شمشیرت الان منو بکشی
user_image
Hojat H
۱۴۰۱/۱۱/۱۲ - ۱۳:۵۰:۰۹
شعر عاشقانه خیلی سخته معنی کردن...ببخشید اگه حق مطلب را بجا نیاوردم اصلا معنی کردن شعر اشتباهه...هر کس باید با دل و جان خودش شعر را درک کنه..اما چون ابیات عربیه معنی کردن نیاز داره
user_image
Hojat H
۱۴۰۱/۱۱/۱۲ - ۱۳:۵۴:۲۶
معنی بیت هفتم= رازم بر همه اشکار شد و پرده هایم دریده شد چنانچه محبوبم راضی باشه بگذار بدگویان عیب جویی کنن
user_image
Hojat H
۱۴۰۱/۱۱/۱۳ - ۱۴:۲۵:۴۵
در عشق تو خالص بودم در راه تو جاهد بودم تو عهد مرا بشکستی هجران تو شاهد بودم دوستان و اهل فضل جسارت بنده را ببخشید در مورد بیت سوم غزل این بیت فی البداحه به ذهنم رسید....حضرت سعدی کجا و ما کجا از پشه لاغری چه خیزد؟؟؟؟؟
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۳/۰۱/۰۷ - ۱۵:۳۷:۰۲
ترجمه متون عربی با سپاس بسیار از استاد ارجمندم دکتر عباچی نازنین که با صبر و حوصله راهنمایی فرمودند   2 خبر برید به بلبل که عهد می‌شکند گل تو نیز اگر بتوانی ببند بار تَحَوُّل تَحَوُّل: جابجا شدن   3 أَما أُخالِصُ وُدّی؟ أَلَم أُراعِکَ جَهدی؟ فَکیْفَ تَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل! آیا عشق و دوستی ام را خالص نکرده‌ام؟ آیا تا توانستم رعایت حال تو را نکرده‌ام؟ پس چگونه پیمان مرا می‌شکنی و برای چه از من دوری می‌کنی؟ بگو   4 اگر چه مالک رِقّی و پادشاه به حقی همت حلال نباشد ز خون بنده تَغافُل رِقّ: بندگی و بردگی در اصطلاح همان بنده و برده است. تَغافُل: خود را به غفلت و بی خبری زدن گرچه مالک بنده هستی و به حقیقت پادشاه هستی تو را حلال نباشد که از خون بنده، خود را به غفلت و بی خبری بزنی   5 مَنِ المُبَلِّغُ عَنّی إِلیٰ مُعَذِّبِ قلبی؟ إِذا جَرَحْتَ فُؤادی بِسَیْفِ لَحْظِک، فَاقْتُل کیست که از من به آزار دهندۀ دلم پیام رساند؟ هنگامی با شمشیر چشمانت قلبم را زخمی کردی پس مرا بِکش   6 تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم اسیر ماندم و درمان تحمل است و تَذَلُّل تَذَلُّل: فروتنی   7 لَأُوْضِحَنَّ بِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری إذَا الْأَحِبَّةُ تَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل قسم می خورم که رازم را آشکار خواهم کرد هرچند پوششم دریده شود هنگامی که دوستان راضی می‌شوند پس ملامت‌کنندگان را رها کن تا سرزنش کنند.   9 تَمِیلُ بَینَ یَدَینا و لا تَمِیلُ إِلَینا لَقَد شَدَدتَ عَلَینا، إِلامَ تَعقِدُ؟ فَاحْلُلْ إلَامَ: تا کی؟ این تعبیر مترادف (إلی مَتیٰ) است مقابل ما می‌گردی و به سوی ما میل نمی‌کنی (جلوی ما با ناز و کرشمه راه می روی ولی نزد ما نمی آیی) همانا بر ما سخت گرفتی؛ تا کی گِرِه می‌زنی؟ پس گره را باز کن.   10 مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صِدق نباشد نظر به لاله و سنبل صِدق: راستی و درستی   11 فُتاتُ شَعرِکَ مِسکٌ إِنِ اتّخَذتُ عبیراً وَ حَشوُ ثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیک قَرَنفُل فی: دهان – فم هنگامی که اضافه شود (به ضمیر ک اضاف شده است.) در حالت جر، فی می‌شود و اینجا چون مضاف الیه و مجرور است فی استفاده می‌شود (به کاف خطاب اضاف شده است. وقتی مضاف الیه باشد در حالت رفع فو – در حالت نصب فا و در حالت جر فی) موهای ریزِ زلفت، مشک است اگر عبیری بگیرم و اضافه‌های لباست گل است و بوی دهانت مانند عطر قرنفل است.