سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۶

۱

بنده‌وار آمدم به زنهارت

که ندارم سلاح پیکارت

۲

متفق می‌شوم که دل ندهم

معتقد می‌شوم دگر بارت

۳

مشتری را بهای روی تو نیست

من بدین مفلسی خریدارت

۴

غیرتم هست و اقتدارم نیست

که بپوشم ز چشم اغیارت

۵

گرچه بی طاقتم چو مور ضعیف

می‌کشم نفس و می‌کشم بارت

۶

نه چنان در کمند پیچیدی

که مخلص شود گرفتارت

۷

من هم اول که دیدمت گفتم

حذر از چشم مست خون‌خوارت

۸

دیده شاید که بی تو برنکند

تا نبیند فراق دیدارت

۹

تو ملولی و دوستان مشتاق

تو گریزان و ما طلبکارت

۱۰

چشم سعدی به خواب بیند خواب

که ببستی به چشم سحارت

۱۱

تو بدین هر دو چشم خواب‌آلود

چه غم از چشم‌های بیدارت

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 630
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 469
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 528
حمیدرضا محمدی :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
زهرا بهمنی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
مریم فقیهی کیا :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
امیر اثنی عشری :

نظرات

user_image
داتیس خواجه ئیان
۱۳۹۲/۰۷/۱۷ - ۱۹:۳۵:۰۳
لطفأ در بیت پنجم اعرابگذاری کنید تا خواندن و فهم معنا آسانتر شود: گرچه بی طاقتم چو مور ضعیف، می‌کُشم نفس و می‌کِشم بارت...تفاوت می کُشم و می کِشم معنا را می‌رساند و زیبایی استفاده از دو واژه همشکل را تداعی می‌کند، همچون: وقتی کمند زلفت، دیگر کمان ابرو، این می‌کِشد به زورم، آن می کُشد به زاری....
user_image
منوچهر
۱۳۹۳/۰۹/۰۹ - ۱۹:۱۳:۵۶
بنظر میرسد بیت اول بنده وار آمدم بدیدارت باشد نه بزنهارت
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۲/۱۱ - ۰۴:۱۹:۱۲
سلام دوبارهدر بیت یکی مانده به آخر لطفاً اصلاح شود که «چشم سهارت».سهر به معنای شب به بیداری کشاندن و از خیال کسی نخوابیدن است و در شعر عربی هم بسیار استفاده می‌شود که «یا مسهرنی اللیالی» و «سهرونی اللیلی عیونک« و ...اینج سعدی به محبوب می‌گوید که راه خوابم را با چشمان «سهار» ات که متخصص از خیال به بیخوابی کشاندن عشاق است، ببستی و چشم من دیگر خواب را به خواب باید ببیند! جداً که چه می‌کند این سعدی ...
user_image
merce
۱۳۹۴/۰۲/۱۱ - ۱۲:۰۱:۱۵
ناشناس گرامیهیچ عیبی نیست که سحّار به معنی سحر کننده را قبول کنیم که بسیار به طبع و ذهن ما آشناتر استبا احترام مرسده
user_image
داتیس خواجه ئیان
۱۳۹۴/۰۲/۲۰ - ۱۰:۱۵:۱۵
فراموش کردم در حاشیه قبلی اسمم را بنویسم. در
پاسخ به سرکار خانم مرسده، گرچه موافقم که سحّار به طبع و ذهن کنونی ما آشناتر است، ولی هنر سعدی در وام گیری این واژه در زمینه‌ای چنان خواب‌آلود و بیخواب، در آن واژه اصلی نموده می‌شود. الان که جستجو کردم در همین گنجور خود سعدی دو بار این واژه را در غزلیاتش به عربی به کار برده است: «من بعد ما سهرنا و الاید فی العناقی» و «سل السهران عن طول اللیالی» و هر دو هم به شب زنده‌داری شبانه اشاره کرده. نشان می‌دهد که سعدی به این واژه آشنایی داشته و به کارش برده و بسیار محتمل و متجانس با بیت مورد مناقشه است که «راه خواب را بسته‌ای با چشمانِ شب به بیداری کِش‌ات» درست باشد تا سِحر، که معمولاً خواب می‌کند و بی‌اختیار، نه اینکه به بیخوابی بکشاند. البته صرفاً نظر من به عنوان یک خواننده معمولی و البته وفادار سعدی است. در نسخه دیگری ندیدم ولی بسیار بعید است از سعدی که برای ابراز به بیخوابی کشاندن،از واژه سحر استفاده کند که خواب می‌کند و بی‌اختیار. سپاس
user_image
جی ۷
۱۳۹۴/۰۳/۲۵ - ۱۱:۵۷:۵۵
بنده وار آمدم به زنهارتکه ندارم سلاح پیکارتهمان زنهار درست هست اگر معنی بیت رو فهمید.میگوید مانند بنده/برده به زنهار و هشدار تو خدمت رسیدم چون گریزی ندارم از سرنوشت خویش
user_image
جی ۷
۱۳۹۴/۰۳/۲۵ - ۱۲:۰۱:۲۸
تو ملولی و دوستان مشتاقتو گریزان و ما طلبکارتچه باحیا و نازتو بدین هر دو چشم خواب آلودچه غم از چشم‌های بیدارتگله با شرم و حیا
user_image
شایق
۱۳۹۴/۰۴/۲۸ - ۰۲:۰۸:۱۳
با سلام بیت 1 - من به حالت تسلیم به تو در امان و بناه تو امدم چون توانایی نبرد با تو ندارم که قوی بنجه ای واز تو گریزی نیست 2 - ( من از اول به هوش بودم که دل به کس نسبارم شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم ) 3 - (دیدن تو یک نظر صد چو منش خونبهاست ) 4- او خود بخود از چشم اغیار در حجاب است و برای اهل نظر بی برده و عریان و اینکه سعذی می فرماید غیرتم هست و اقتدارم نیست یعنی نظام تکوین طوریست که من ( منظور انسان است ) نقشی در ان ندارم و اوست که محرم و نا محرم را مشخص می نماید 5 - ( بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل چون تواند کشیدش این بیکر لاغر من ) والبته برای اینکه بتوانم این بار سنگین امانت را بر دوش کشم باید با نفس مبارزه کنم تا از خودم رهایی یابم 6 - کسانیکه از قید و بندهای دیگر ازاد میشوند گرفتار کمند تو میشوند در واقع بس از کشته شدن نفس وارد حلقه عشاق او میشوی ( برستش به مستی است در کیش مهر برونند زین جرگه هوشیارها ) 7 - ( ز چشمش جان نشاید برد که از هر سو که میبینم کمین از گوشه ای کرده است و تیری در کمان دارد ) 8 - در بقیه ابیات میگوید همه عشق و عاشقی زیر سر چشم جادوگر توست و برای اینکه از چشم دور نشوی نباید چشم از تو بر داشت
user_image
پارسا
۱۳۹۴/۰۶/۱۲ - ۱۵:۴۱:۴۸
غیرتم هست و اقتدارم نیستکه بپوشم ز چشم اغیارتاین بیت در وزان این شعر حافظ هست : غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکنروز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
user_image
علیرضا محدثی
۱۳۹۴/۱۱/۱۰ - ۱۲:۲۱:۱۶
دوستان سلام ! 1- در مورد بیت اول : بنده وار آمدم به زنهارتکه ندارم سلاح پیکارتدوستی که فرمودند به جای " زنهارت " دیدارت بهتر میاد ، توجه داشته باشید به مصرع دوم که در واقع ، پیرو مصرع اول هست ... دیدار و دیدن کردن با پیکار و جنگ جور در نمیاد ... سعدی می گوید : در حالت تسلیم و مثل یک بنده ( برده و اسیر ) آمده ام تا از موضوعی آگاهت کنم . چه موضوعی ؟! این که من اعتراف می کنم که هیچ سلاح و توانی برای مقابله با تو در اختیار ندارم و خواستم تو این را بدانی !.. پس با توجه به معنی کل بیت ، همان " زنهارت " درست است . 2- یکی از شگفتی های این غزل این است که علیرغم ارتباط قوی عمودی و افقی ، هر یک از بیت ها ، به تنهایی دارای معنی کامل و کاربرد جداگانه و مستقل هستند و این یکی از هنرنمایی های ارزشمند استاد بزرگ ، سعدی شیرازیست . 3- جناب داتیس خواجه ئیان در باره ی بیت ماقبل آخر ، فرمودند که سهارت متناسب تر از سحارت هست ، باید عرض کنم به این بزرگوار که اتفاقا سعدی عمدا شاکله ی بیت را چنان چیده که شما می تواندی هر دو واژه را بکار ببرید و هر دو هم درست است . اما نکته ی لطیفی که در " سحّارت " هست این است که مفهوم شگفتی به بیت می دهد : چشم سعدی ، به خواب بیند ، خواب !که ببستی به چشم سحارتسعدی مگر خوابیدن را به خواب ببیند ( یعنی دچار بی خوابی مطلق شده است ) زیرا تو با جادوی چشم زیبایت ، راه خواب را بر او بسته ای !
user_image
محبوبه ذوالقدر
۱۳۹۵/۰۲/۰۳ - ۰۲:۲۱:۳۱
سلام لطفا اصلاح کنید،وزن شعر این است:فاعلاتن مفاعلن فعلن
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۱۲ - ۰۹:۱۸:۱۱
وزن : فاعلاتن  مفاعلن فع لان بیت اول بنده وار آمدم به زنهارت  که ندارم سِلاحِ پیکارت مثلِ بنده ای از تو امان می خواهم و به تو پناه می آورم . زیرا ابزار و توان جنگیدن با تو را ندارم . [ زنهار = شبه جمله است ، امان و پناه / سِلاح = آلت و ساز جنگ ] بیت دوم متّفق می شوم که دل ندهم  معتقد می شوم دگربارت گاهی با خود به توافق می رسم که به تو دل ندهم و عاشق نشوم . امّا بارِ دیگر به تو و عشقت ایمان می آورم . [ متّفق شدن = یکی شدن ، یک رأی و یک دل شدن ] بیت سوم مشتری را بهای روی تو نیست  من بدین مفلسی خریدارت مشتری وجه کافی برای خرید روی تو را ندارد . امّا من با این ناداری طالب و خریدار تو هستم . [ بها = ارزش ، قیمت / مفلس = فقیر و تهی دست ]  بیت چهارم غیرتم هست و اقتدارم نیست  که بپوشم ز چشم اغیارت حمیّت و تعصب آن را دارم که نخواهم کسی رویت را ببیند . امّا توانایی آن در من نیست که بیگانگان را از دیدارت مانع شوم . [ غیرت = رشک و حسد ، قهر و خشم / اقتدار = قدرت ، توانایی / اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان ]  بیت پنجم گر چه بی طاقتم چو مورِ ضعیف  می کُشم نَفس و می کَشم بارت گرچه همانند موری ناتوان و بی طاقتم . امّا با همۀ ناتوانی و بی طاقتی با نَفسِ خویش مبارزه می کنم و بار عشقت را بر دوش می کشم . [ بار کشیدن = تحمّل رنج ] بیت ششم نه چنان در کمند پیچیدی که مُخلَّص شود گرفتارت گرفتار خویش را به گونه ای در کمند اسیر نکرده ای که بتواند از کمندت رهایی یابد . [ مخلّص = رها ، آزاد / گرفتار = اسیر ، دربند ] بیت هفتم من هم اوّل که دیدمت گفتم :  حذر از چشمِ مستِ خونخوارت من در همان اوّل که تو را دیدم ، با خود گفتم : که باید از چشمان مست و خونریزت حذر کرد . [ حذر = دور ، برکنار / چشم مست = چشم خمار که در ادبیات فارسی زیبا و خوش حالت توصیف شده است ] بیت هشتم دیده شاید که بی تو بر نکند  تا نبیند فراق دیدارت شایسته است که چشم جز به دیدار تو بازنگردد . زیرا در آن صورت که به دیگری می نگرد . به هجران دیدار تو مبتلا خواهد شد . [ شاید = از مصدر شایستن به معنی شایسته ، سزاور است / برکردن = روشن کردن ، به حرکت درآوردن / دیدار = چهره و صورت ]  بیت نهم تو ملولی و دوستان ، مشتاق  تو گریزان و ، ما طلبکارت تو از ازدحام عشّاق ملول و دلتنگی و ما مشتاقِ دیدار تو . تو می گریزی ، امّا ما تو را خواستاریم . [ ملول = افسرده ، دلتنگ / مشتاق = آرزومند ، عاشق / طلبکار = دنبال کننده ، خواستار ]  بیت دهم چشم سعدی به خواب بیند خواب که ببستی به چشم سحّارت چشم سعدی که با چشمان افسونگرت آن را افسون کرده ، راهِ خواب بر آن بسته ای . از این پس مگر خفتن را به خواب ببیند . [ سحّار = افسون کننده ، جادوگر ] بیت یازدهم تو بدین هر دو چشم خواب آلود چه غم از چشم های بیدارت ؟ تو با این چشم های مخمور و خواب آلود کجا غمِ چشم های بیدار شب زنده داران را به خود راه می دهی ؟ [ چشم خواب آلود = چشم خمار و مست / چشم های بیدار = چشم های بی خواب و منتظر عاشقان ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .