
سعدی
غزل شمارهٔ ۳۶۱
۱
ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام
ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام
۲
سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای
ماه بیفتد به زیر گر تو برآیی به بام
۳
تا دل از آن تو شد دیده فرودوختم
هر چه پسند شماست بر همه عالم حرام
۴
گوش دلم بر در است تا چه بیاید خبر
چشم امیدم به راه تا که بیارد پیام
۵
دعوت بی شمع را هیچ نباشد فروغ
مجلس بی دوست را هیچ نباشد نظام
۶
در همه عمرم شبی بیخبر از در درآی
تا شب درویش را صبح برآید به شام
۷
بار غمت میکشم وز همه عالم خوشم
گر نکند التفات یا نکند احترام
۸
رای خداوند راست حاکم و فرمانرواست
گر بکشد بندهایم ور بنوازد غلام
۹
ای که ملامت کنی عارف دیوانه را
شاهد ما حاضر است گر تو ندانی کدام
۱۰
گو به سلام من آی با همه تندی و جور
وز من بیدل ستان جان به جواب سلام
۱۱
سعدی اگر طالبی راه رو و رنج بر
یا برسد جان به حلق یا برسد دل به کام
تصاویر و صوت


نظرات
۷
جمشید پیمان
پاسخم را بسیار افزایش می دهد. از این که بگذریم در نظر من بیت سروده ی حافظ خیلی زیبا تر از بیت سعدی است.
امید سعدی