
سعدی
غزل شمارهٔ ۳۶۳
۱
روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام
۲
به دو چشم تو که شوریدهتر از بخت من است
که به روی تو من آشفتهتر از موی توام
۳
نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود
کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام
۴
همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت
محرمی نیست که آرد خبری سوی توام
۵
چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی
لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام
۶
زین سبب خلق جهانند مرید سخنم
که ریاضت کش محراب دو ابروی توام
۷
دست موتم نکند میخ سراپرده عمر
گر سعادت بزند خیمه به پهلوی توام
۸
تو مپندار کز این در به ملامت بروم
که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام
۹
سعدی از پرده عشاق چه خوش میگوید
ترک من پرده برانداز که هندوی توام
تصاویر و صوت


نظرات
حووا
دکتر ترابی
فاضلی
دکتر ترابی
علی شوره زاری
بابک خیابانی
مهناز ، س
وفایی
حمید
پاسخ به دوست عزیزی که عرض کردند "خاک ره کوی توام" صحیح است، بنظر بنده کوی در اینجا به معنای راه و مسیر هست و نه محله و برزن، و "سر کوی" یعنی سر راه، در حالیکه "ره کوی" معنای راهِ راه میدهد که معقول نیست
معتمد
امیر
امید رهایی
عذرا حسامی
رضا از کرمان