سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۶۹

۱

چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم

چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم

۲

تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی

گل سرخ شرم دارد که چرا همی‌شکفتم

۳

چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل

همه خلق را خبر شد غم دل که می‌نهفتم

۴

به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی

همه خاک‌های شیراز به دیدگان برفتم

۵

دو سه بامداد دیگر که نسیم گل برآید

بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم

۶

نشنیده‌ای که فرهاد چگونه سنگ سفتی

نه چو سنگ آستانت که به آب دیده سفتم

۷

نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد

به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم

۸

ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت

تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 814
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 551

نظرات

user_image
آرزو
۱۳۹۱/۱۱/۲۳ - ۰۴:۲۲:۲۹
در بیت آخر بهل به معنی رها کردن، اجازه دادن، روا دانستن، آزاد کردن صحیح است. نه بحل. (بحلند بندگانت...)
user_image
سمیرا
۱۳۹۲/۱۱/۲۸ - ۰۳:۵۵:۳۹
آرزو جان در بیت آخر همان "بحل" صحیح است. به معنی اینکه حلالند. یعنی هزار بار ریختن خون سعدی برای بندگان تو حلال است! ( بحل در گذشته برای حلالیت طلبیدن به کار میرفته. و دیگران نیز به این معنی به کار برده اند)
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۶/۰۲ - ۱۴:۱۳:۱۷
دکلمه ی این شعر زیبا در برنامه شماره ی 50 گلهای تازه
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۴/۲۰ - ۰۱:۴۲:۰۲
چو به منتها رسد گل برود قرار بلبلهمه خلق را خبر شد غم دل که می‌نهفتمآن زمان که گل سرخ به نهایت زیبایی زیبایی میرسد بلبل بیقرار میشود و آواز سر میدهد من اینگونه شده ام و مردم از غم و بیقراری من خبردار شده اند.
user_image
حسین عربزاده
۱۳۹۵/۱۰/۱۵ - ۰۶:۲۸:۰۶
با احترام در
پاسخ به ایراد خانم آرزو در مورد بیت آخر:بحللغت‌نامه دهخدابحل . [ ب ِ ح ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + حل ) [ ح ِل ل و در تداول فارسی ح ِل ] کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). بخشیدن جرم . عفو کردن گناه . (آنندراج ). معاف . (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات گوید: چون در فارسی حای حطی نیامده ظاهراً بحل لفظ عربی باشد و حال آنکه در لغات معتبره ٔ عربی مثل صراح و قاموس و منتخب و غیره ماده ٔ بحل بهیچ معنی نیامده ، از این معلوم شد که در اصل بهل بوده باشد به فتح اول و کسر های هوز، صیغه ٔ صفت مشبهه بمعنی ترک کرده شده و بمراد گذاشته شده و مجازاً بمعنی معاف مستعمل مأخوذ از بهل بالفتح که مصدراست بمعنی ترک کردن و گذاشتن بمراد کما فی صراح و القاموس . پس از غلط کاتبان قدیم و از عدم التفات اهل تعلم و تعلیم به حای حطی شهرت گرفته ، یا اینکه در اصل بهل به کسرتین باشد صیغه ٔ امر از هلیدن بمعنی گذاشتن که در بعضی محل بمعنی اسم مفعول مستعمل میگردد. پس بهر تقدیر به های هوز درست می باشد مگر آنکه بودن حای حطی به ابدال باشد چنانکه در حیز و حال که در اصل هیز و هال بوده ولکن این قسم دعوی ابدال خالی از ضعف نمی نماید. و می تواند که بحل بفتحتین و تشدید لام باشد بمعنی بحلال شدن ، چه بای موحده ٔ مفتوحه برای ظرفیت یا معیت باشد به قاعده ٔ فارسی و حل بالفتح و تشدید لام مصدر بمعنی حلال شدن ، چنانکه در منتخب است ، سروری که شارح گلستان است به عربی همین توجیه آخر را اختیار نموده ، بهر تقدیر با لفظ کردن مستعمل است . (غیاث اللغات ) : یوسف ایشان را گفته بود لاتثریب علیکم الیوم یغفراﷲ لکم ، گفت ، خدای شما را بیامرزد و بدانکه با من کردید از من بحل آید. (ترجمه ٔ طبری ). چه کنم دل که همه درد و غم من ز دل است دل که خواهد ببرد گو ببر از من بحل است .
user_image
لیلا
۱۳۹۶/۰۱/۲۹ - ۱۴:۲۴:۱۸
چو تو ایستاده باشی ادب آنکه من بیافتم.....
user_image
مهدیار
۱۳۹۷/۱۰/۲۴ - ۱۵:۳۳:۱۴
همه خاک های شیراز به آب دیدگان برفتم(آب) رو جا گذاشتید
user_image
شاپور
۱۳۹۷/۱۱/۱۴ - ۰۰:۲۹:۲۵
چقدر عالی دست همگی درد نکنه چقدر خوبه اینقدر اهمیت میدین و وقت میزارین کلی استفاده کردم . پیروز باشید ....
user_image
علیرضاشجاعزاده
۱۳۹۸/۰۲/۳۱ - ۰۸:۱۹:۰۵
سلام بر همگی عزیزانبیت 4 همه کوچه های شیراز به دیدگان برفتمبه امید آنکه جایی قدمی نهاده باشیمن یه جا خوندم با تشکر
user_image
م.م
۱۳۹۸/۰۹/۲۴ - ۰۰:۲۴:۳۹
این مصرع "همه خاکهای شیراز به دیدگان برفتم" ، اندکی سکته داره و از استاد غزل بعیده . شاید اینگونه بوده باشه :"همه خاکهای شیراز به دو دیدگان برفتم"
user_image
م.م
۱۳۹۸/۰۹/۲۴ - ۰۰:۴۴:۰۲
این مصرع “همه خاکهای شیراز به دیدگان برفتم” ، اندکی سکته داره و از استاد غزل بعیده .شاید اینگونه بوده باشه :“همه خاکهای شیراز به دو دیدگان برفتم”و اما راجع به دو مصرع این بیت :به امید آنکه جائی قدمی نهاده باشیهمه خاکهای شیراز به دو دیدگان برفتممن در اسفند 1379 در حج تمتع مشرف بودم .گاهی در سکوهای مسجدالحرام می نشستم و هر بار یک ساعتی به کعبه نظر میکردم .در بحر نظر که بودم میرفتم تو این اندیشه که چه شخصیت های بزرگی در طول تاریخ بشریت در این جایگاه قدم نهاده اند . شاید جائی مشابه این مکان پیدا نشود که پیامبران ، ائمه و اولیاء عظام در آن قدم نذاشته باشن .لذا یک بار رفتم و از درب کعبه تا حدود 15 متر را عمود بر کعبه رُفتم که افتخار نصیبم شود که جای پای آن اعاظم قدم گذاشته ام . دوستان ایراد نگیرند . دست خود آدم نیست .
user_image
مهدی
۱۳۹۹/۰۹/۱۲ - ۱۲:۳۱:۵۹
بیت آخر خیلی جالبه میگه تو (مثل شاهای قدیم) مجازی 1000 تا مثل من (سعدی) رو بکشی و بعد بگی من نگفتم بکشید!
user_image
مهرگان
۱۴۰۱/۰۱/۱۴ - ۰۹:۴۱:۴۳
بیت اول یعنی چی؟