سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۷۵

۱

چنان در قید مهرت پای بندم

که گویی آهوی سر در کمندم

۲

گهی بر درد بی درمان بگریم

گهی بر حال بی سامان بخندم

۳

مرا هوشی نماند از عشق و گوشی

که پند هوشمندان کار بندم

۴

مجال صبر تنگ آمد به یک بار

حدیث عشق بر صحرا فکندم

۵

نه مجنونم که دل بردارم از دوست

مده گر عاقلی ای خواجه پندم

۶

چنین صورت نبندد هیچ نقاش

معاذالله من این صورت نبندم

۷

چه جان‌ها در غمت فرسود و تن‌ها

نه تنها من اسیر و مستمندم

۸

تو هم بازآمدی ناچار و ناکام

اگر بازآمدی بخت بلندم

۹

گر آوازم دهی من خفته در گور

برآساید روان دردمندم

۱۰

سری دارم فدای خاک پایت

گر آسایش رسانی ور گزندم

۱۱

و گر در رنج سعدی راحت توست

من این بیداد بر خود می‌پسندم

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 817
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 552

نظرات

user_image
مهرزاد
۱۳۹۱/۰۵/۲۳ - ۱۵:۱۸:۳۰
استاد بنان ابیاتی از این غزل زیبا را در تصنیف "کاروان" در نهایت زیبایی اجرا کرده است . روحشان شاد
user_image
ایمان
۱۳۹۲/۰۹/۰۲ - ۱۵:۲۶:۳۸
استاد محمد معتمدی نیز چند بیت از این غزل را به زیبایی خوانده اند
user_image
محسن
۱۳۹۳/۰۱/۲۶ - ۰۵:۲۹:۳۰
در بیت " نه مجنونم که دل بردارم از دوست " فکر کنم مصراع دوم اینگونه باشه: " مده گر عاقلی بیهوده پندم "
user_image
حدیث
۱۳۹۳/۰۹/۰۵ - ۱۷:۱۹:۴۶
"مجال صبر تنگ آمد به یکبار "
user_image
فرشید
۱۳۹۴/۰۳/۰۳ - ۰۳:۵۸:۰۱
بسیار زیبا وتعبیر هرفرد از کلام سعدی ب درونیات ان فرد میباشد
user_image
nafas
۱۳۹۵/۰۱/۱۳ - ۰۵:۳۹:۴۵
گهی بر درد بی درمان بگریمگهی بر حال بی سامان بخندمخیلی قشنگ این قسمت
user_image
کسرا
۱۳۹۵/۰۳/۰۷ - ۰۴:۳۰:۵۱
اجرای ساز و آواز این شعر توسط هنرمندان گلها و با صدای استاد شجریان در برنامه شماره ی 413 یک شاخه گل
user_image
۷
۱۳۹۵/۱۰/۰۱ - ۱۸:۲۲:۱۳
پیوند به وبگاه بیرونیمحمدرضا شجریان
user_image
نرگس
۱۳۹۶/۰۵/۰۶ - ۲۲:۰۸:۳۲
توسط بانو پریسا نیز به زیبایی اجرا شده است .
user_image
عبدالحمید
۱۳۹۶/۰۶/۰۶ - ۱۲:۵۵:۴۵
بنظر اینجانب هم نظر اقا محسن درست بوده و عبارت بیهوده بهتر است جایگزین«ای خواجه»شود،ضمن آنکه خواجه ای متهم به بی عقلی یا کم عقلی نمیشود.
user_image
مصطفی س ل
۱۳۹۶/۱۱/۰۲ - ۰۱:۳۶:۰۱
این شعرو استاد بنان به زیبایی هرچه تمام تر خوندن.وهمون جوری که این دوست عزیز فرمودن.خوندن مده گر عاقلی بیهوده پندم.و ظاهرا همین هم درست باشه.چون آوازی که بنان خوندن در گوشه دیلمان در آواز دشتی هستش. که این گوشه رو بنان از استاد صبا آموخته. تو رویف آوازی جناب محمود کریمی هم ایشون همین جور خودن مده گر عاقلی بیهوده پندم. که از نظر وزن و آهنگ هم سالم تره
user_image
سیدجواد روحانی
۱۳۹۷/۰۲/۰۲ - ۰۰:۱۲:۱۶
سلام خدمت دوستان در کنار صدای جاودان و ماندگار استاد بی بدیل بنان از آهنگ فوق العاده استاد محجوبی هم نمی توان به راحتی گذشت.
user_image
احسان
۱۳۹۷/۰۸/۲۶ - ۰۸:۱۳:۵۵
اتفاقاً به نظر میاد خواجه با عبارت گر عاقلی یک نوع تضاد رو بیان می کنه جناب سعدی می خوان بگن ای خواجه (کنایه از عاقل) اگر واقعاً عاقلی من را پند نده.البته از لحاظ زیبایی با توجه به فاصله چند قرن طبع همون کلمه بیهوده رو بیشتر می پسنده.
user_image
سامان
۱۳۹۹/۰۳/۲۴ - ۱۵:۵۴:۵۸
نه مجنونم که دل بردارم از دوست مده گر عاقلی بیهوده پندممجنون را پند میدادند که دل از عشق لیلی بردارد و خبر ازدواجش را برای او بردند ولی او پندهای بیهوده را گوش نمیکرد و حتی قصد کشتن فرد صاحب خبر ازدواج را کرد..به این ترتیب این بیت باید اینگونه خوانده شود: نه مجنونم!!؟که دل بردارم از دوست !!؟ یعنی آیا مگر مجنون نیستم و دل از دوست بر خواهم داشت؟ که به معنای و است...یعنی من مثل مجنونم و دل از دوست بر نخواهم داشت...اگر اینطور نخوانیم بر خلاف داستان مجنون است و میگوید دیوانه نیستم که دل از دوست بردارم که کاملا اشتباه است و فرد عاقل دست از جنون عشق بر میدارد...
user_image
سعید ب
۱۴۰۰/۰۱/۱۱ - ۰۳:۴۲:۲۵
در بیت نه مجنونم‌که‌دل بردارم از دوست کلمه مجنون در معنای لغوی به معنای دیوانه به کار رفته و یعنی اینکه دیوانه نیستم که دل از دوست بردارم و به نظر میرسد که اشاره ای به مجنون عاشق لیلی ندارد
user_image
میثم شهزاده
۱۴۰۱/۰۹/۲۸ - ۰۶:۲۴:۵۴
اگر باز آمدی بخت بلندم ..  سعدی حرف دلی رو که بلد نیستیم به زبان محاوره بیان کنیم رو به صورت نظم در اورده و گفته . واقعا یه شاعر کامل و دوست داشتنی هست.و با وجودش وقتی نمیمونه به دیگر شعرا پرداخت .(ضمن احترام به مولانا و حافظ و دیگر بزرگان) به قول خودش چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
user_image
بیقرار
۱۴۰۲/۱۰/۰۷ - ۰۹:۳۴:۱۴
 بداهه با مطلعی از استاد سخن ، سعدی جان « چنان در قید مهرت پایبندم که گویی آهویی سر در کمندم » به دامت کرده ای دل را گرفتار نپرسیدی ز حالم ، چون و چندم گهی در شوق وصلم ، گه به هجراننمی دانم  بگریم یا بخندم ؟؟!! ز عشقت آتشی در سینه دارم در این آتش تو گویی چون سپندم بر آن لعل و لبت خو کرده ام من نیاید لعل دیگر در پسندم شکستی عهد آن دوران دیرین بر آنم تا دگر بارش ببندم تو باشی گل کند اندیشه ای پاک نباشی تیره ام ، تارم ، نژندم تو در اندیشه ام خوش کرده ای جا چه فرقی می کند مَروَم ، مَرَندم ؟ اگر میدان دهی بر عاشقی زار بتازانم در این میدان سمندم سفر کردی فراموشت کند دل ؟مبادم دل به مه رویی ببندم سخن کوته کنم ای ماه مه رو‌که با عشقت همیشه سربلندم قرارم رفت و اینک بیقرارم ولی دل از دلارامم نکندم #رضارضایی « بیقرار »