سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۸

۱

چه دل‌ها بردی ای ساقی به ساق فتنه‌انگیزت

دریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزت

۲

خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی

سپر انداخت عقل از دست ناوک‌های خونریزت

۳

برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی

فغان از قهر لطف‌اندود و زهر شکرآمیزت

۴

لب شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن

بر او شکرانه بودی گر بدادی ملک پرویزت

۵

جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی

اگر نه روی شهرآشوب و چشم فتنه‌انگیزت

۶

دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاری

چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیزت

۷

دمادم درکش ای سعدی شراب صرف و دم درکش

که با مستان مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 631
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 625
حمیدرضا محمدی :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
مریم فقیهی کیا :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
امیر اثنی عشری :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۰۹ - ۰۶:۴۹:۲۶
خدنگ به معنی راست است و نیز تیر معنی میدهد نام یک جانور مار خور است که به دلیری و سپندی در میان ایرانیان دانسته بوده است ولی غدنگ یعنی احمق و از این در هزاک و فغاک، کودن و کانا همه گونه ای نادانی هستند ولی واژه محترمانه ان دیراموز است وقتی رو به یک کودک با ناتوانی ذهنی رودرروهستیم مثلا باید گفت دیراموز است
user_image
دکتر ترابی
۱۳۹۲/۱۱/۲۱ - ۱۲:۵۹:۴۸
شراب صرف؟؟؟ شاید مراد شاعر چنانکه جمله اهل می شراب صاب بوده باشد والله اعلم
user_image
دکتر ترابی
۱۳۹۳/۰۱/۱۲ - ۲۱:۱۲:۵۲
از جمله معانی مهجور صرف ، صاف، بی آمیغ است.
user_image
بی من
۱۳۹۳/۱۲/۲۱ - ۰۲:۵۳:۳۸
شراب صِرف: شراب نابشراب بدون هیچ آمیخته‌ای
user_image
شایق
۱۳۹۴/۰۴/۳۰ - ۰۸:۵۰:۵۷
با سلام معمولا عرفا و صوفیه کلماتی مثل زاهد و واعظ و بارسا و گاهی فقیه بکار برده اند و به این کلمات بار منفی داده اند مثلا دربیت اخر همین غزل (که با مستان مجلس در نگیرد زهد و برهیزت ) یا حافظ ( برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر که جز این تحفه ندادند بما روز الست و یا واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنند چون به خلوت می روند ا ن کار دیگر میکنند ) اینان با چه چیز زهد و با چه چیز واعظ مخالفند ؟ این سوال به بحث بسیار عمیق تری بر میگردد و ان اینکه واقعیت دین چیست و دیندار کیست ؟ ایا صرف نماز خواندن و روزه گرفتن و بعد از ان هزار کار دیگر انجام دادن ( دروغ . حرص . کینه . ریا . مال مردم خوری . ربا . بد اخلاقی . خساست . غیبت . فحش . فحشا و ... ) دینداری است یا اینکه دیندار بری از این رذایل است ؟ و خلاصه صرفا اینکه صورت نماز باید صحیح باشد یا نمازی صحیح است که به گفته قران انسان را از فحشا و منکر باز دارد ؟ این مسایل و مسایل عمیق تری در مورد شریعت و طریقت و حقیقت ونیز ولایت مورد اختلاف این دو دسته از بزرگواران است که ذر اینجا امکان بحث در مورد انها نیست و دوستان باید خود به جستجو ببردازند
user_image
ناصر
۱۳۹۵/۰۱/۲۸ - ۰۹:۲۷:۱۸
واقعا استاد بسطامی با تصنیفشان حق مطلب را به جای آوردند.
user_image
زهرا روحی فر
۱۳۹۷/۰۴/۱۹ - ۰۲:۰۳:۲۸
درود و سپاس .ضمن تشکر از تمامی فرهیختگان متعهد به زبان و ادب فارسی .خواهشمندم غزل ها از منظر زیبایی شناسی نیز مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته و دوستان فرهیخته نظراتشان را درج کنند بلکه ماهم صحت و سقم نظراتمان را دریابیم. باسپاس .
user_image
امیر مستلزم
۱۳۹۹/۱۲/۱۸ - ۱۴:۱۹:۵۸
درود جناب شایق به گمان من مبحث پیچیده ای نیست و به بافندگی هم نیازی نیست!شاعران و .. ما مخالف رذایل اخلاقی بودند و چون برخی صوفیان باطن و ظاهر به کلی فرق داشت،به همین سبب صاحب نظران به مخالفت برخاستند.البته حافظ دل خوشی از ان ها نداشته که ان زمان گویی شراب خواری و مجلس بزم و .. را مخالف شرع می دانستند و بسیار متعصبانه به امور می نگریستند.دیندار متعصب ابلح تر از کافر نادانبار ها ناریخ این را اثبات کرده .
user_image
محمدرضا دوراندیش
۱۴۰۱/۰۳/۳۱ - ۱۳:۵۹:۲۸
آیا امکانش هست در فهم بیت ۵ مرا یاری کنید  سپاسگزارم 
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۱۲ - ۰۹:۳۱:۰۴
وزن : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بیت اول چه دل ها بردی ای ساقی به ساقِ فتنه انگیزت  دریغا ، بوسه چندی بر زنخدانِ دلآویزت ای ساقی با ساق وسوسه انگیزت چه دل ها که غارت نکردی . افسوس که نمی توان چند بوسه ای بر چانۀ دلربایت نهاد . [ زنخدان = چانه / دل بردن = شیفته ، بی قرار کردن / دلآویز = زیبا و دوست داشتنی ]  بیت دوم خدنگِ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی ؟  سپر انداخت عقل از دست ناوک های خونریزت تا کی می خواهی عشوه های نافذ خویش را چونان تیری از هر جانب به سویم روانه سازی ؟ عقل از دست غمزه های جان شکارت سپر انداخت و تسلیم شد . [ خدنگ = درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ بیدین اعتبار گویند ، مجازاََ به معنی تیر / غمزه = ناز و عشوه / ناوک = تیر کوچک ، در اینجا منظور مژگان معشوق است / سپر انداختن = تسلیم شدن ، عاجز و ناتوان گشتن ]  بیت سوم برآمیزی و بگریزیّ و بنماییّ و بربایی فغان از قهرِ لطف اندود و زهرِ شکّرآویزت آمیزگاری و اختلاط می کنی و می گریزی . چهره می نمایی و آن را از پیش نگاه می ربایی . آه از این قهر به مهر آمیخته و فریاد از آن زهر نوش آمیزت . [ برآمیختن = موافقت کردن ، سازگاری نمودن / نمودن = نشان دادن / فغان = آه و فریاد / شکّرآمیز = شکرآمیخته ، شیرین ] بیت چهارم لبِ شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن  بر او شُکرانه بودی گر بدادی مُلکِ پرویزت اگر شیرین ، لبان شکرآمیزت را در حال سخن گفتن می دید . برای او واجب بود که به شکرانۀ برخورد با آن لب و سخنان شیرین حتّی مُلکِ پرویز را ببخشد . [ لب شیرین = لب لطیف و با طراوت ، لبی که در آن شادی و نشاط باشد لبی که سخنان فصیح و بلیغ می گوید / شیرین = شاهزادۀ ارمنی و معشوقۀ خسرو چرویز است / پرویز = مراد خسرو پرویز ، شاهنشاه ایران از سلسلۀ ساسانیان ، پسر و جانشین هرمز چهارم است . او ایران را به چنان شکوه و جلالی رساند که تا آن زمان در دورۀ ساسانی به خود ندیده بود . داستان عشق او با شیرین ، زبانزدِ شاعران و نویسندگان است . ] بیت پنجم  جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی  اگر نه روی شهرآشوب و چشم فتنه انگیزت اگر روی زیبایت که شهر را بر هم می زند و چشمان مفتون سازت نمی بود . شهر مدّتی از فتنه گری ، افسون سازی و غوغا در امان می ماند . [ اگر نه = اگر نبود / شهرآشوب = آشوبندۀ شهر ، کسی که با حُسن و جمال سبب فتنه و آشوب شهری گردد ]  بیت ششم دگر رغبت کجا مانَد کسی را سوی هشیاری  چو بیند دست در آغوش مستان سَحرخیزت ؟ وقتی تو را هم آغوش مستان سحرخیز ببیند . دیگر کجا رغبت هوشیار ماندن برای کسی باقی می ماند ؟  بیت هفتم دمادم درکش ای سعدی ، شرابِ صِرف و دَم درکش  که با مستان مجلس در نگیرد زهد و پرهیزت ای سعدی ، پی در پی می ناب بنوش و خاموش باش . زیرا زهد و پارسایی بر مستان مجلس تأثیری ندارد و کارگر نمی افتد . [ دمادم = پی در پی / درکشیدن = نوشیدن / صرف = خالص / دَم = سخن / زهد = پارسایی ، پرهیزگاری ، دوری از دنیا / دم درکشیدن = ساکت و خاموش بودن / درگرفتن = اثر کردن ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .
user_image
سروش جامعی
۱۴۰۲/۰۹/۲۸ - ۰۷:۳۲:۰۲
عالی بود. روحت شاد استاد سخن