سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۳۸۶

۱

شب دراز به امید صبح بیدارم

مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم

۲

عجب که بیخ محبت نمی‌دهد بارم

که بر وی این همه باران شوق می‌بارم

۳

از آستانه خدمت نمی‌توانم رفت

اگر به منزل قربت نمی‌دهی بارم

۴

به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی

بیا و زنده جاوید کن دگربارم

۵

چه روزها به شب آورده‌ام در این امید

که با وجود عزیزت شبی به روز آرم

۶

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم

۷

هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم

هنوز با همه بی مهریت طلبکارم

۸

من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات

مگر اجل که ببندد زبان گفتارم

۹

هنوز قصه هجران و داستان فراق

به سر نرفت و به پایان رسید طومارم

۱۰

اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی

حدیث عشق به پایان رسد نپندارم

۱۱

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

یکی تمام بود مطلع بر اسرارم

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 824
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 557

نظرات

user_image
علیرضا
۱۳۹۱/۰۵/۲۱ - ۱۵:۴۱:۴۱
در تصحیح محمد علی فروغی بیت دوم باران اشک می باشد نه باران شوق:عجب که بیخ محبت نمی‌دهد بارمکه بر وی این همه باران اشک می‌بارم
پاسخ: با متن چاپی فروغی (انتشارات امیرکبیر) مقایسه شد مطابق متن است و اشک را هم به عنوان بدل نیاورده.
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۶/۰۵/۲۰ - ۰۱:۳۷:۲۸
مصرع اول بیت آخر (حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست) را حافظ در این بیت:«حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوستکه آشنا سخن آشنا نگه دارد»عینا نقل کرده است.
user_image
وحیده
۱۳۹۹/۰۳/۱۳ - ۰۸:۰۱:۳۷
شاهکار :)
user_image
امیرحسین آریا
۱۴۰۱/۰۸/۰۹ - ۲۳:۰۹:۵۳
من از حکایتِ عشقِ تو بس کنم؟ هیهات ! مگر اجل که ببندد زبانِ گفتارم .... حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست یکی تمام بٌوَد مٌطلِع بر اسرارم واقعا این مرد استادِ با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن هست
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۴/۲۰ - ۱۷:۱۶:۱۴
  یکی تمام بود مطلع بر اسرارم...