
سعدی
غزل شمارهٔ ۳۹
۱
بیتو حرام است به خلوت نشست
حیف بود در به چنین روی بست
۲
دامن دولت چو به دست اوفتاد
گر بهلی باز نیاید به دست
۳
این چه نظر بود که خونم بریخت؟
وین چه نمک بود که ریشم بخست؟
۴
هر که بیفتاد به تیرت نخاست
وان که درآمد به کمندت نجست
۵
ما به تو یکباره مقید شدیم
مرغ به دام آمد و ماهی به شست
۶
صبر قفا خورد و به راهی گریخت
عقل بلا دید و به کنجی نشست
۷
بار مذلت بتوانم کشید
عهد محبت نتوانم شکست
۸
وین رمقی نیز که هست از وجود
پیش وجودت نتوان گفت هست
۹
هرگز اگر راه به معنی برد
سجدهٔ صورت نکند بتپرست
۱۰
مستی خمرش نکند آرزو
هر که چو سعدی شود از عشق مست
تصاویر و صوت



نظرات
امید رضا محبی
جی ۷
جی ۷
شایق
کیانوش
وشایق
حسن خرده گیر
وشایق
خرده گیر
وشایق
پری
سید روح اله بنی فاطمی
پاسخی هرچند ناتمام به پرسش «پری» داده باشم خواستم چند نکته رو عرض کنم : مطمئنأ لذت بردن از شعر ، آن هم شعر سعدی ، نیاز به احساس ، عاطفه و ذوق و شوق فراوان دارد . خود سعدی نیز از این حیث ، حتی تازه وارد ترین مخاطبش را دست خالی بر نمی گرداند و به او ذوق و شوقی ناخواسته می بخشد اما بی شک این ، همۀ ماجرا نیست . درک شعر و البته التذاذ بیشتر از آن ، ابزارهای دیگری نیز می خواهد . مثلأ علم دستور ، عروض و قافیه ، معانی و بیان ، صنایع و ... که توقع آشنایی یا اشرافیتِ همۀ مخاطبان بر موارد یاد شده ، شاید چندان به جا نباشد و از طرفی از حوصلۀ ایشان خارج باشد . اما حقیر پیشنهاد می کنم در بارۀ تاریخ ادبیات و سبک هر شاعری مطالعه شود . اگر بدانیم که : سعدی در چه زمانی زیسته ؟ چه اتفاقات مهم تلخ و شیرینی در دوران او افتاده ؟ تفاوت او با شاعران پیش از خود چیست که به این درجه از شهرت و استقبال رسیده ؟ چه کسانی ( عرفا ، صوفیان ، شعرا و ... ) بر اندیشه ، دیدگاه و زبان سعدی تأثیر گذاشته اند ؟ در کجا و با چه کسانی درس خوانده و ... درک و لذت ما از شعر سعدی و ... بسیار بیشتر خواهد شد و اگر خدا لطف کند گهگاه دریچه های جدیدی روبرویمان باز می شود که هیچ گاه لذت نگاه به آن از کام خاطرمان نخواهد رفت . اما
پاسخ ناتمام بنده به پرسش پری : از ویژگی های بارزِِ فکری سعدی ، ادای احترام بسیار به مقام بالای معشوق است ، خواه این معشوق زمینی باشد خواه آسمانی . چنان که گاهی معشوق او به معبود شعر عرفانی نزدیک میشود . و از طرفی ، مقام عاشق در نزد سعدی ، حقیر است . سعدی ، خود را در حد و اندازۀ سوگند خوردن به جان دوست نیز نمی داندو تلویحأ از آن ابراز شرم می کند . ببینید : قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیستبه خاک پای تو وان هم عظیم سوگندست یا دراین غزل زیبا که دقیقأ نشانگر نوع نگاه او به مقام عاشق و معشوق است :من بیمایه که باشم که خریدار تو باشمحیف باشد که تو یار من و من یار تو باشمتو مگر سایه لطفی به سر وقت من آریکه من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشمخویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندمکه تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشمهرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتدکه من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشمبنابراین شاید و البته شاید بتوان بیت مورد نظر شما را این گونه معنی کرد : به این توان بسیار کمی که از هستی برایم باقی مانده است نمی توان در برابر وجود نازنین و ارزشمند تو ، هستی اطلاق کرد . ( از بسامدهای شعری سعدی ، تکرار است : دراین بیت ، دو واژۀ هست و وجود به زیبایی و هنرمندی تکرار شده است ) . ( شرمنده اگر خارج از حوصله بود ولی بنده از شنیدن و گفتن در مورد سعدی ، سیر نمی شوم ) .
نجمه
مزدک
مینا
ارغوان
فاطمه زندی
احمد شامی نژاد
احمد شامی نژاد