
سعدی
غزل شمارهٔ ۳۹۱
۱
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم
۲
ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن
نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم
۳
نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن
نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم
۴
نه اگر همینشینم نظری کند به رحمت
نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم
۵
بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی
چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم
۶
تن من فدای جانت سر بنده وآستانت
چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم
۷
چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد
نه مروت است اگر من نظر تباه دارم
۸
چه شب است یا رب امشب که ستارهای برآمد
که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم
۹
مکنید دردمندان گله از شب جدایی
که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم
۱۰
که نه روی خوب دیدن گنه است پیش سعدی
تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم
تصاویر و صوت


نظرات
صائب
پاسخ: وآستانت را گویا باید سر هم بخوانیم «واستانت» در این حالت وزن درست است و جمله هم نقص ندارد.
عباس مشرف رضوی
عباس مشرف رضوی
دکتر ترابی
فاضل
۷
بیژن ا
حمیدرضا
الف رسته
مصطفی
پاسخ: مشکل فنی بود، حل شد.
فرهاد مردانی سامانی
عباس معمارزاده
Polestar
سینا