سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۴۰۰

۱

وه که در عشق چنان می‌سوزم

که به یک شعله جهان می‌سوزم

۲

شمع وش پیش رخ شاهد یار

دم به دم شعله زنان می‌سوزم

۳

سوختم گرچه نمی‌یارم گفت

که من از عشق فلان می‌سوزم

۴

رحمتی کن که به سر می‌گردم

شفقتی بر که به جان می‌سوزم

۵

با تو یاران همه در ناز و نعیم

من گنه کارم از آن می‌سوزم

۶

سعدیا ناله مکن گر نکنم

کس نداند که نهان می‌سوزم

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 832
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 721

نظرات

user_image
علی
۱۳۹۸/۱۲/۰۳ - ۱۷:۴۹:۳۳
زیباست
user_image
فرزاد رضائی
۱۴۰۰/۰۱/۱۲ - ۱۸:۵۳:۵۹
خیلی شبیه بیت نسترن را گردی این جهان ندیدم............مگر در بوی گلاب کاشان(عزیزان من در سایت گنجور لطفا اجازه منتشر شدن دیدگاهمو بدین)
user_image
فرزاد رضائی
۱۴۰۰/۰۱/۱۳ - ۱۶:۴۶:۱۷
نسترن جان:خبرت خرابتر کرد جراحت جداییچو خیال آب روشن که به تشنگان نماییتو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستیچه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
user_image
فرزاد رضائی
۱۴۰۰/۰۱/۲۶ - ۱۰:۵۶:۳۹
نسترن جان تو شاه شمداد قدانمی جمال جانانمی فقط همین بیت دروصف نبودنت می تونم بگم حال ما در فرقت جانان ابرام رقیبداند خدای حال گردان غم مخورعزیزانم در سایت گنجور بوسه بر دستانتان میزنم خیلی ممنون از کاری که برای ما و ادبیات ما و فرهنگ و سلوک ما میکنید
user_image
فرزاد رضائی
۱۴۰۰/۰۲/۰۱ - ۱۴:۰۶:۴۵
نسترن جان دورکبود ازت وافعا برام سخته