
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۰۰
۱
وه که در عشق چنان میسوزم
که به یک شعله جهان میسوزم
۲
شمع وش پیش رخ شاهد یار
دم به دم شعله زنان میسوزم
۳
سوختم گرچه نمییارم گفت
که من از عشق فلان میسوزم
۴
رحمتی کن که به سر میگردم
شفقتی بر که به جان میسوزم
۵
با تو یاران همه در ناز و نعیم
من گنه کارم از آن میسوزم
۶
سعدیا ناله مکن گر نکنم
کس نداند که نهان میسوزم
تصاویر و صوت


نظرات
علی
فرزاد رضائی
فرزاد رضائی
فرزاد رضائی
فرزاد رضائی