سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۴۰۱

۱

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم

زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم

۲

گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر

ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم

۳

بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد

من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم

۴

سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد

خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم

۵

در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد

تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم

۶

مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر

فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم

۷

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

۸

گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم

ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم

۹

با یاد تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد

چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 832
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 720

نظرات

user_image
مژده
۱۳۸۷/۰۹/۲۲ - ۰۹:۴۴:۰۹
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزمبه من نیز بدان شرطم کز توبه بپرهیزم(هرچند شاید صورت حاضر درست تر باشد)
پاسخ: مطابق ترجیح شما تغییری اعمال نشد.
user_image
محمود سیدهندی
۱۳۸۹/۰۴/۲۶ - ۱۷:۵۰:۰۲
بسیاری از شاعران پس از سعدی ، از این غزل استقبال کرده اند ، صفای اصفهانی و میرزا عباس شیدا دو تن از شاعرانی هستند که ابیاتی نغز در این باره پرداخته اند.میرزا عباس شیدا به سبب ساخت این اثر در سال 1311 رتبه ی اول مجله ارمغان را کسب نمود و ملک الشعرای بهار غزل او را ستود.گر در برخم بندی کز کوی تو بر خیزم کوبم سر و بر این در چون حلقه در آویزم آب مژه بر دامن ، خاک قدمت بر سر دور از تو به روز و شب ، میریزم و میبیزمچون شمع به ناکامی میسوزم و میسازم وز دیده سرشک غم ، میلزم و میریزممهر تو در آب افکند ، آیین خردمندی عشق تو بزد آتش ، در جامه پرهیزمبی طره لیلی وش ، سرگشته چون مجنونم بی شهد لب شیرین پر شور چو پرویزمنی در طلب نامم نه در پی رسوایی چون دود از این آتش صد مرحله بگریزمگفتم که دل پاکت باشد ز گل رحمت آوخ که به سنگ آمد تیر نظر تیزمای غم ز میان برخیز ، ای نارهوس بنشین تا من به کناری خوش بنشینم و بر خیزمتا تار سر زلفت یکبار به چنگ آرم آشوب دو صد چنگیز از شهر برانگیزمرفتی و من شیدا تا چند چو گرد از پی در وادی نومیدی با خاک ره آمیزم ***مشهور است که قاآنی با خواندن این غزل سعدی ، اشعار خویش را در آتش انداخت.
user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۱/۰۴ - ۰۷:۰۲:۵۸
مصرع دوم ـ اینک من واینت سرمصرع آخر ـ با یاد تو دگر سعدی ...از اساتید خواهشمندم اعلام نظر کنند
user_image
علی عباسی
۱۳۹۵/۰۱/۲۰ - ۲۱:۳۹:۲۰
عبارت به "به دفم برزد" در بیت پنجم که صورتیست از "به دف برزدن"،که اشاره است به رسمی کهن در امور اجتماعی-سیاسی گذشته.ترتیب کارچنین بودست که مخالفان کسی برای بدنام کردن او،مشتی اوباش و کودک را پول و شیرینی میدادند-بقول حضرت ابولفضل بیهقی مشتی رند را سیم میدادند-و شعری شعارگونه در اختیار مطربان دوره گرد و بازاری میگذاشتند تا بخوانند و بنوازند و جمعیت در پی آنان تکرار کرده و در کوی و برزن براه بیفتند و آبروی اورا ببرند و رسوایش کنند...به قرار معهود و رسم مالوف اگر بخواهیم نمونه های دیگری در ادبیاتمان نام ببریم،یکی خواجه حافظ که گفت:من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرف آنک/مغبچه ای میزندم به چنگ و دفیا که گفت:راز سربسته ما بین که به دستان گفتند/هرزمان با دف و نی،بر سر بازار دگر.. ونیز مرصاد العباد نجم الدین دایه:"...ای آدم از بهشت بیرون رو، و ای حوا ازو جدا شو،ای تاج از سر آدم برخیز،ای حله از تن او دور شو،ای حوران بهشتی آدم را به دف دو رویه بزنید..."
user_image
کسرا
۱۳۹۵/۰۳/۲۳ - ۰۴:۵۶:۵۴
اجرای ساز و آواز این شعر توسط هنرمندان بی همتای رادیو گلها در برنامه ی شماره 246 برگ سبز با آوای دلنشین استاد شجریان
user_image
سعید
۱۳۹۵/۰۶/۱۳ - ۰۷:۳۱:۳۸
تصنیف این غزل با صدای دلنشین سالار عقیلی در آلبوم سعدی نامه اجرا شده است
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۹/۰۶ - ۰۷:۵۶:۲۲
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزمزان دو لب شیرینت صد شور برانگیزمروزی دیوانه وار گیسویت را چنگ میزنم و چنان لبان شیرینت را میمکم که صد آشوب به پا کنم(قیامت میکنم)عشق تو چون درآید شور از جهان برآیددلها در آتش افتد دود از میان برآید.خاقانیسیم دل مسکینم در خاک درت گم شدخاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزمسیم یا اسیم:نقره،سکه نقرهکاش به تو میپیوستم تا اکسیر عشق تو سیم وجود مرا زر میکرد ولی چه سود عمرم بی نتیجه به سر رسیده و به مراد دل نرسیدم که نرسیدم
user_image
مساوات
۱۳۹۵/۱۱/۱۲ - ۱۰:۴۴:۰۸
گلهای تازه 43 با اجرای زیبای استاد گلپا در آواز افشاری
user_image
محسن حاجی‌پور
۱۳۹۶/۰۲/۱۰ - ۱۲:۳۰:۴۸
من مست و تو دیوانه، ما را که بــرد خانهصد بار تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانهدر شهر یکی کس را، هشیـار نمی بینمهر یک بَتَــــر از دیگر، شوریده و دیــــوانهچه زیباست که زبان مادریمان پارسی است؛ و این اشعار را بی ترجمه درمی یابیم...
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۶/۰۶/۰۴ - ۰۷:۲۶:۳۸
متن مطابق تصحیح فروغی است با این حال مصرع اول بیت آخر در گزیدهٔ غزلیات سعدی به انتخاب و شرح دکتر حسن انوری به صورت «با یاد توام سعدی...» آمده است.
user_image
ایرانی
۱۳۹۷/۰۱/۲۷ - ۰۷:۳۳:۱۲
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شدمن بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
user_image
دکتر محمد ادیب نیا
۱۳۹۷/۰۲/۰۹ - ۰۹:۱۷:۱۴
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزمزان دو لب شیرینت صد شور برانگیزمروزی آن معشوق الهی خواهد آمد که در زلف زیبایش بیاویزیم و از لبان شیرینش سخنان شورانگیز برگیریم و تمامی جهان را از عشق و شور الهی لبریز و سرمست نماییم. به امید آن روز....
user_image
دکتر محمد ادیب نیا
۱۳۹۷/۰۲/۰۹ - ۱۰:۰۸:۵۰
در آرزوی ظهور معشوق همگان و محبوب عارفانآری بنا به آرزوی دیرین شیخ سعدی، روزی آن یگانه معشوق بی همتا خواهد آمد و همگان در سایه زلف او چنگ زنان گرد آمده و از لبان شیرین گفتارش سخنان دلکش و شورانگیزش را گرفته و همه جا شور به پا می کنیم و در این راه سر و جان وجود خود را در قدمش فدا می نماییم و هرگز از این فداکاری و جان فشانی پرهیز و توبه نمی نماییم و سیم دل خود را در خاک وجودش فدا می کنیم. اما افسوس که الآن دلمان با خاک کوی دیگران بی فایده آمیخته و کدر و شده است. همین موجب شد تا دشمن کوس رسوایی ما را با دف و شادی همه جا جار بزند. تا اینکه دف عشقی همچون مجنون و فرهاد از جانب لیلی و شیرین بر نظر تیزم رسید، به من گفتی که یا در این غم بنشین و یا اینکه از سر جان برخیز و من اطاعت می کنم. اما بدون تو حتی بر گنگره هم نمی نشینم، نه در بهشت و نه حتی در دوزخ هم اگر قرار بگیری بر گیسویت چنگ زده و و خود را می آویزم!. حال ببین که این چه شور و حالی است که با وجود تو در چنین شعر و احساسی، وجود سعدی نیز جایی ندارد. چرا که سعدی با تمام وجود با دوست و محبوبش یکی شد و از غیر او به کلی پاک شد. والحمد لله رب العالمین علی کل حال
user_image
پدرام
۱۳۹۷/۰۳/۱۸ - ۱۶:۱۴:۰۴
بیشک سحر انگیزترین اجرای این غزل زیبا با زخمه تار علی اکبر خان شهنازی و آواز نکیسا در دستگاه شور است که در سال 1297 ضبط شده است .
user_image
امیرشریعتی
۱۳۹۷/۰۹/۰۱ - ۱۸:۰۴:۵۵
مصرع دوم از بیت دوم احتمالا " ور رای وفا داری جان در قدمت ریزم" یعنی اگر اندیشه و فکر وفا کردن داری من جانم را در راهت فدا میکنم، ضمنا استاد شجریان در برگ سبز شمارهء 246 که در افشاری تهیه گردیده نیز " ور رای وفا داری....." خوانده اند...لطفا اساتید نظر دهند.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۰۱ - ۱۹:۳۸:۱۵
به نظرم برای اینکه مصرع دوم بیت پایانی درست تر باشد مصرع نخست باید همان باشد که انوری آورده:با یاد توام سعدی در شعر نمی گنجدچون دوست.یگانه شد با غیر نیامیزمسخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیستبه غیر شمع و همین ساعتش زبان ببرممیان ما به جز این پیرهن نخواهد بودو گر حجاب شود تا به دامنش بدرمهستی و هستم و نیستمنیستم هستی و هستمتا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنمبا وجودش ز من آواز نیاید که منممیان عاشق و معشوق هیچ حائل نیستتو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
user_image
محسن
۱۳۹۹/۰۲/۳۰ - ۰۰:۲۴:۲۴
این بیت را هم با توجه به برداشتی که از شعر پر قوت جناب سعدی دارم تقدیم میکنم به عشقم عایشه جان که وجود و تحقق یگانگی را متعهدانه بدست آورد و تمام من را از من گرفت تا دیگر من نباشم بلکه او من باشد!!من هستم میبیزم چون رهگذری یکتابر خاتمه ام مسرور آن یار بقا مامور
user_image
احسان چراغی
۱۳۹۹/۰۸/۲۱ - ۰۴:۵۲:۱۰
این غزل سعدی را الان و خیلی دیرتر از از غزل‌های دیگرش دیدم. اتفاقی دیدمش و وقتی دیدم و خواندم مست شدم و اشک شوق ریختم و گفتم کجا بودی جانا؟ و چه لذتی دارد وقتی غزلی از سعدی را برای اولین بار می‌خوانی.
user_image
سیامک یوسفی
۱۳۹۹/۰۹/۱۶ - ۲۰:۴۳:۳۷
کمتر سخنگوی بنام را توانیم یافت که به پیش باز این دو بند از سروده نظامی گنجوی نرفته باشد:نشسته شاد شیرین چون مه نوقدح ریزان بیاد روی خسروفدا کرده چنین فرهاد مسکینز بهر جان شیرین جان شیرینسعدی نیز گوید:فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
user_image
سیاوش رضایی
۱۳۹۹/۱۰/۲۵ - ۰۴:۰۵:۱۹
با عرض سلام و ارادت خدمت موسس ارجمند سایت و همراهان گرامیبه نظر بنده وزن بیت دوم مصرع اول کمی با مصرع اول مغایرت دارد و شاید بیت دوم بدین گونه بوده :یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم وز آن دو لب شیرین صد شور برانگیزم با
user_image
آرش آریامنش
۱۴۰۰/۰۴/۱۶ - ۰۵:۰۵:۵۹
درود به گنجور گران‌ارج و یاران
user_image
آرش آریامنش
۱۴۰۰/۰۴/۱۶ - ۰۵:۴۱:۴۸
تضمینِ این شاه‌غزلِ شیخِ شیراز، به قلمِ من پیشکش به ادب‌دوستانِ گنجوری: . ای مظهرِ زیبایی! از عشقِ تو لبریزم وز باده‌ی چشمانت جوشانم و سرریزم بخت ار ندهد کامی تا با تو درآمیزم ((یک‌روز به شیدایی در زلفِ تو آویزم زان دو لبِ شیرینت صد شور برانگیزم)) . رندانه شبی خواهم تَنگَت بِکِشَم در بَر بوسم لبِ نوشینت بویم رخِ چون عنبر چندَم به عبث گویی: بگذار مرا بگذر ((گر قصدِ جفا داری اینک من و اینک سَر ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم)) . دل در گِرُوِ عشقت از قافله غافل شد جز جور و جفا آخر کِی عاید و واصل شد؟ بس رخنه به ایمانم کز چشمِ تو حاصل شد ((بس توبه و پرهیزم کز عشقِ تو باطل شد منبعد بِدان شرطم کز توبه بپرهیزم)) . افسوس! که صد وعده دادی و بَرَت گم شد چون موعدِ وصل آمد دَم در نظرت گم شد حتی شرفِ دیدن در رهگذرت گم شد ((سیمِ دلِ مسکینم در خاکِ درت گم شد خاکِ درِ هر کویی بی‌فایده می‌بیزم)) . از دیده شَرَر بارم، بر شرق چو مَه سر زد نادیدنت امشب هم آمد بَرِ دل در زد باید ز تعب زد مِی تا صبح و مکرّر زد ((در شهر به رسوایی دشمن به دَفَم بر زد تا بر دَفِ عشق آمد تیرِ نظرِ تیزم)) . ای صورت و بالایت در نادرگان نادر عشقت کُشَدَم روزی در شوقِ لقا آخِر رحمی، به خطا یک‌دَم بر من نگر ای جابر! ((مجنونِ رخِ لیلی چون قیسِ بنی عامر فرهادِ لبِ شیرین چون خسروِ پرویزم)) . گفتم: ز سَرِ جورَت ای جانِ جهان! برخیز! گفتی: سَرِ خود گیر و زین خوابِ گران برخیز! گفتم: بده کام آنگه بر گو: ز میان برخیز! ((گفتی: به غمم بنشین یا از سَرِ جان برخیز! فرمان برمت جانا! بنشینم و برخیزم)) . بی‌وقفه نظر کردن بر قامتِ تو دینم وصلِ تو نمازِ من بوسیدنت آئینم روشن شود از رویت تاری‌شبِ غمگینم ((گر بی تو بُوَد جنّت بر کنگره ننشینم ور با تو بُوَد دوزخ در سلسله آویزم)) . این پایه رُخ و جَعدی در شعر نمی‌گنجد چون شیونِ دل رعدی در شعر نمی‌گنجد آرش! به فَرَت بَعدی در شعر نمی‌گنجد ((با یادِ تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد چون دوست یگانه شد، با غیر نیامیزم)) آرش آریامنش    
user_image
میــــرِ سلطان احمـــد
۱۴۰۰/۰۴/۱۶ - ۰۸:۳۵:۲۴
سلام.مرحبا شعرت زیباست
user_image
nabavar
۱۴۰۰/۰۴/۱۶ - ۱۸:۵۶:۰۵
گرامی آرش، بسیار خوب و زیبا سروده ای، موفقیت در گرو از پای ننشستن است. منتظر و آرزومند  شاهکار های شما هستم. درین روزگاران شاعر بسیار است ولی من انتظار سعدی دیگری را می کشم.پایدار و زنده باشی 
user_image
ساناز ساناز
۱۴۰۰/۰۹/۲۷ - ۱۱:۴۱:۰۲
با سلام متاسفانه مشخصات دوستان ادیبی که لطف کردند و شعر را دکلمه کردند نوشته نشده.  خانمی که شعر را خواندند، خانم عندلیب، نامشان چه هست؟ هیچ دسترسی به ایشان نیست متاسفانه. آیا خانم فیروزه عندلیب هستند؟ 
user_image
وِدا
۱۴۰۱/۰۷/۲۹ - ۰۷:۳۲:۱۴
تقدیم به یگانه محبوب و ازلی
user_image
محمدصادق نائبی
۱۴۰۱/۰۹/۰۱ - ۰۲:۰۰:۴۳
به نظرم مصرع آخر "چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم" در کلمه "یگانه" وزن کم دارد مگر اینکه یگانه را اماله کنیم و بکشیم که من نین چیزی را ندیده ام. شاید در اصل "یگانی" بوده که هم معنایش درست است و هم وزنش.
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۲/۰۳/۳۰ - ۱۵:۲۱:۳۳
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز فرمان برمت جانا...! بنشینم و برخیزم...
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۳/۰۲/۱۴ - ۰۶:۱۱:۵۶
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد..... من بعد بر آن شرطم کز توبه بپرهیزم.....