
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۰۸
۱
امروز مبارک است فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
۲
الحمد خدای آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
۳
خواب است مگر که مینماید
یا عشوه همیدهد خیالم
۴
کاین بخت نبود هیچ روزم
وین گل نشکفت هیچ سالم
۵
امروز بدیدم آن چه دل خواست
دید آن چه نخواست بدسگالم
۶
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم
۷
دیگر چه توقع است از ایام
چون بدر تمام شد هلالم
۸
بازآی کز اشتیاق رویت
بگرفت ز خویشتن ملالم
۹
آزردهام از فراق چونانک
دل باز نمیدهد وصالم
۱۰
وز غایت تشنگی که بردم
در حلق نمیرود زلالم
۱۱
بیچاره به رویت آمدم باز
چون چاره نماند و احتیالم
۱۲
از جور تو هم در تو گیرم
وز دست تو هم بر تو نالم
۱۳
چون دوست موافق است سعدی
سهل است جفای خلق عالم
تصاویر و صوت




نظرات
فرشته
مهدی