
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۲۷
۱
من از اینجا به ملامت نروم
که من اینجا به امیدی گروم
۲
گر به عقلم سخنی میگویند
بیم آن است که دیوانه شوم
۳
گوش دل رفته به آواز سماع
نتوانم که نصیحت شنوم
۴
همه گو باد ببر خرمن عمر
دو جهان بی تو نیرزد دو جوم
۵
دوستان عیب و ملامت مکنید
کانچه خود کاشته باشم دروم
۶
من بیچاره گردن به کمند
چه کنم گر به رکابش نروم
۷
سعدیا گفت به خوابم بینی
بیوفا یارم اگر میغنوم
تصاویر و صوت


نظرات
غبار ..