
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۵۰
۱
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
۲
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
۳
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
۴
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
۵
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
۶
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
۷
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
۸
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
تصاویر و صوت


نظرات
س. ص.
پاسخ: «ناله» به جای «گریه» جایگزین شد و «گریه» به عنوان بدل اضافه شد.
مهوش نوابی
حمیدرضا
ناشناس
darya
محمد رضا دبیری
مصطفا عزیزی
دوستدار
سعید
soheilana
جلال
بهروز
کامران
احمد زارع
رویا
سپهر
ع.ف
سعید
سید مهدی افضلی
سید مهدی افضلی
دکتر ترابی
روفیا
روح الله کرم بستی
حمید
کافه رویا
کافه رویا
۷
مهناز ، س
۷
دوستدار
دوستدار
نصرالله بلوکی
حسن
سیدمسعود
مهریار mohsen.۲۹۸@gmail.com
مجید
خراسانی
صلاح الدین عباسی
علی جوادی
ساره
محمد
امیر مستلزم
بهنام
ملیکا رضایی
ملیکا رضایی
پاسخم را دهد ؛ "الا "را که در لغتنامه جستجو کردم در معنای تنبیه و آگاه باش و ...بود ولی دیدیم که در صحبتهای روزمره" الا "را به کار میبریم و گاه با تشدید (ّ)...کدام درست است ؟ البته شاید من اشتباه کرده ام ...
ملیکا رضایی
ملیکا رضایی
محمدامین
سیامک یوسفی
ملیکا رضایی
بهزاد زند
جمال س
جاوید مدرس اول رافض
سیامک یوسفی
فضل ندوشن