سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۴۵۸

۱

گر متصور شدی با تو در آمیختن

حیف نبودی وجود در قدمت ریختن

۲

فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست

کاو بتواند چنین صورتی انگیختن

۳

کیست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق

که‌ش نه مجال وقوف نه ره بگریختن

۴

داعیه شوق نیست رفتن و باز آمدن

قاعده مهر نیست بستن و بگسیختن

۵

آب روان سرشک و آتش سوزان آه

پیش تو باد است و خاک بر سر خود بیختن

۶

هر که به شب شمع‌وار در نظر شاهدیست

باک ندارد به روز کشتن و آویختن

۷

خوی تو با دوستان تلخ سخن گفتن است

چاره سعدی حدیث با شکر آمیختن

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 866
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 576

نظرات

user_image
حسین
۱۳۹۴/۰۳/۲۶ - ۱۲:۵۰:۴۷
قافیه در بیت سوم (مطابق کتاب "کلیات سعدی" آقای دکتر خرمشاهی) بگریختن است.
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
ایران نژاد
۱۳۹۴/۰۳/۲۶ - ۱۳:۱۷:۲۳
و هم ازین رو که بگسیختن در بیت بعدی آمده است!! « کش نه مجال وقوف ،نه ره بگریختن » و دیگر که گسیختن ره نمی خواهد گریختن اما چرا
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۴/۲۳ - ۰۸:۰۸:۲۸
آب روان سرشک و آتش سوزان آهپیش تو بادست و خاک بر سر خود بیختناشک روان و آه جگرسوز من پیش تو چون خاک ریختن بر سر و همانا خواری من هستهر که به شب شمع وار در نظر شاهدیستباک ندارد به روز کشتن و آویختنهر کس شبها در برابر دیدگان شاهد و دلبر همچون شمع ذره ذره آب میشود باکی ندارد که هنگام روز او را به دار بکشند و بکشند