سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۴۵۹

۱

نبایستی هم اول مهر بستن

چو در دل داشتی پیمان شکستن

۲

به ناز وصل پروردن یکی را

خطا کردی به تیغ هجر خستن

۳

دگربار از پری رویان جماش

نمی‌باید وفای عهد جستن

۴

اگر کنجی به دست آرم دگر بار

منم زین نوبت و تنها نشستن

۵

ولیکن صبر تنهایی محال است

که نتوان در به روی دوست بستن

۶

همی‌گویم بگریم در غمت زار

دگر گویم بخندی بر گرستن

۷

گر آزادم کنی ور بنده خوانی

مرا زین قید ممکن نیست جستن

۸

گرم دشمن شوی ور دوست گیری

نخواهم دستت از دامن گسستن

۹

قیاس آن است سعدی کز کمندش

به جان دادن توانی باز رستن

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 866
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 576

نظرات

user_image
گویان
۱۳۹۸/۰۶/۰۵ - ۰۲:۲۳:۲۰
کسی نمیدونه عاقبت عشق باختن چی میشهاینکه بگوییم از اول عاشق نمیشدی که نمیشودعشق که با تصمیم قبلی شکل نمیگیردکه با منطق سرنوشت تطبیق دهیم
user_image
پریسا
۱۳۹۹/۰۸/۲۶ - ۰۸:۲۹:۴۹
" من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی/ عهد نابستن ازآن به که ببندی و نپایی!"