
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۶۵
۱
میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
۲
و گر به جام برم بی تو دست در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن
۳
خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه
به سنگ خاره درآموخت عشق ورزیدن
۴
اگر جماعت چین صورت تو بت بینند
شوند جمله پشیمان ز بت پرستیدن
۵
کساد نرخ شکر در جهان پدید آید
دهان چو بازگشایی به وقت خندیدن
۶
به جای خشک بمانند سروهای چمن
چو قامت تو ببینند در خرامیدن
۷
من گدای که باشم که دم زنم ز لبت
سعادتم چه بود خاک پات بوسیدن
۸
به عشق مستی و رسواییم خوش است از آنک
نکو نباشد با عشق زهد ورزیدن
۹
نشاط زاهد از انواع طاعت است و ورع
صفای عارف از ابروی نیکوان دیدن
۱۰
عنایت تو چو با جان سعدی است چه باک
چه غم خورد گه حشر از گناه سنجیدن
تصاویر و صوت


نظرات
شهرام همائی
مجید۲۸