
سعدی
غزل شمارهٔ ۴۶۷
۱
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به ارادتی دوا کن
۲
بسیار خلاف عهد کردی
آخر به غلط یکی وفا کن
۳
ما را تو به خاطری همه روز
یک روز تو نیز یاد ما کن
۴
این قاعده خلاف بگذار
وین خوی معاندت رها کن
۵
برخیز و در سرای در بند
بنشین و قبای بسته وا کن
۶
آن را که هلاک میپسندی
روزی دو به خدمت آشنا کن
۷
چون انس گرفت و مهر پیوست
بازش به فراق مبتلا کن
۸
سعدی چو حریف ناگزیر است
تن در ده و چشم در قضا کن
۹
شمشیر که میزند سپر باش
دشنام که میدهد دعا کن
۱۰
زیبا نبود شکایت از دوست
زیبا همه روز گو جفا کن
تصاویر و صوت


نظرات
محسن
دکتر ترابی
فرخ مردان
پاسخ: با تشکر، مشکل حل شد.
ناهید قمری
nabavar
ریحان
nabavar
یوسف شیردلپور